سوزد مرا سازد مرا

سوزد مرا سازد مرا ساقی بده پیمانه‌ای زآن می که بی‌خویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند زان می که در شب‌های…

ادامه مطلب

کوکب امید

کوکب امید ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟ وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟ از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا ای خرمن شکوفه!…

ادامه مطلب

نغمهٔ حسرت

نغمهٔ حسرت یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار پای آن سرو…

ادامه مطلب

باران صبحگاهی

باران صبحگاهی اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی خرم کند چمن را باران صبحگاهی عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم دعوی…

ادامه مطلب

جلوه نخستین

جلوه نخستین رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است نشان قافله‌سالار عاشقان این است مبین به چشم حقارت به خون دیده ما که آبروی…

ادامه مطلب

دِلِ زاری که من دارم

دِلِ زاری که من دارم نداند رسم یاری بی‌وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دل‌آزاری که من دارم وگر دل را به…

ادامه مطلب

سوسن وحشی

سوسن وحشی دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نیم‌شب صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید روشنی‌بخش حریق مه و خورشید نبود آتشی بود که…

ادامه مطلب

کیان اندوه

کیان اندوه نی افسرده‌ای هنگام گل روید ز خاک من که برخیزد از آن نی ناله‌های دردناک من مزار من اگر فردوس شادی‌آفرین باشد به…

ادامه مطلب

ناله جویبار

ناله جویبار گرچه روزی تیره‌تر از شام غم باشد مرا در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا زرپرستی خواب راحت را ز نرگس دور کرد…

ادامه مطلب

بار گران

بار گران زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست لاله بزم‌آرای گلچین گشت و گل دمساز خار زین…

ادامه مطلب

حاصل عمر

حاصل عمر بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام شمع طرب ز بخت ما…

ادامه مطلب

زبان اشک

زبان اشک چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک روشن‌تر از ستاره روشنگر است اشک گوهر اگر ز قطره باران شود پدید با آفتاب و…

ادامه مطلب

سیه مست

سیه مست وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو؟ ناله مستانه دل‌های غم‌پرورد کو؟ ماه مهرآیین که می‌زد باده با رندان کجاست باد مشکین‌دم…

ادامه مطلب

کوی رضا

کوی رضا تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمین‌تن من هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من جانا رخم زرد خواهی…

ادامه مطلب

ناآشنا

ناآشنا ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست…

ادامه مطلب

برق نگاه

برق نگاه به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا همین قدر…

ادامه مطلب

چشمهٔ نور

چشمهٔ نور هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم خاریم و طربناک‌تر از باد بهاریم خاکیم و دل‌آویزتر…

ادامه مطلب

رشتهٔ هوس

رشتهٔ هوس سیاهکاری ما کم نشد ز موی سپید به ترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید ز تیغ بازی گردون هواپرستان را نفس برید ولی…

ادامه مطلب

شاهد افلاکی

شاهد افلاکی چون زلف توام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی‌سروسامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو…

ادامه مطلب

گریزان

گریزان چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟ چو طاقت از دل بی‌تاب من گریزانی ؟ ز دیده‌ای که بود پاک‌تر ز شبنم صبح…

ادامه مطلب

نای خروشان

نای خروشان چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم به ناله گرم بود محفلی که من دارم بیا و اشک مرا چاره کن…

ادامه مطلب

بهشت آرزو

بهشت آرزو بر جگر داغی ز عشق لاله‌رویی یافتم در سرای دل بهشت آرزویی یافتم عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار تا به…

ادامه مطلب

حدیث جوانی

حدیث جوانی اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ام خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌ام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون…

ادامه مطلب

زندان خاک

زندان خاک با دل روشن در این ظلمت‌سرا افتاده‌ام نور مهتابم که در ویرانه‌ها افتاده‌ام سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟ تیره‌بختی…

ادامه مطلب

شراب بوسه

شراب بوسه شکسته جلوه گلبرگ از بر و دوشت دمیده پرتو مهتاب از بناگوشت مگر به دامن گل سر نهاده‌ای شب دوش؟ که آید از…

ادامه مطلب

گلبانگ رود

گلبانگ رود نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب فراز چرخ نیلی ناله مستانه‌ای…

ادامه مطلب

نیلوفر

نیلوفر نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیده‌ام شاخه تاکم به گرد خویشتن پیچیده‌ام گرچه خاموشم ولی آهم به گردون می‌رود دود شمع…

ادامه مطلب

بوسه نسیم

بوسه نسیم همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا؟ سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا…

ادامه مطلب

حصار عافیت

حصار عافیت نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش…

ادامه مطلب

ساز سخن

ساز سخن آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟ سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه…

ادامه مطلب

شعله سرکش

شعله سرکش لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد شعله دیدم سرکشی‌های توام آمد به یاد سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و…

ادامه مطلب

گوهر تابناک

گوهر تابناک زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم به عیب من چه گشاید زبان طعنه حسود که…

ادامه مطلب

هوسناک

هوسناک در چمن چون شاخ گل نازک‌تنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی…

ادامه مطلب

آیینهٔ روشن

آیینهٔ روشن ز کینه دور بود سینه‌ای که من دارم غبار نیست بر آیینه‌ای که من دارم ز چشم پرگهرم اختران عجب دارند که غافلند…

ادامه مطلب

جلوهٔ ساقی

جلوهٔ ساقی در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟ مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟ بادهٔ روشن دمی از…

ادامه مطلب

ساغر خورشید

ساغر خورشید زلف و رخسار تو ره بر دل بی‌تاب زنند رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند شکوه‌ای نیست ز طوفان حوادث ما را…

ادامه مطلب

شکوه ناتمام

شکوه ناتمام نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید چرا که بوی گل از خار و خس نمی‌آید ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه…

ادامه مطلب

گیسوی شب

گیسوی شب شب این سر گیسوی ندارد که تو داری آغوش گل این بوی ندارد که تو داری نرگس که فریبد دل صاحب‌نظران را این…

ادامه مطلب

یار دیرین

یار دیرین به سوی ما گذار مردم دنیا نمی‌افتد کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمی‌افتد منم مرغی که جز در خلوت شب‌ها…

ادامه مطلب

بی‌سرانجام

بی‌سرانجام مرغ خونین ترانه را مانم صید بی‌آب و دانه را مانم آتشینم ولیک بی‌اثرم ناله عاشقانه را مانم نه سرانجامی و نه آرامی مرغ…

ادامه مطلب

حلقهٔ موج

حلقهٔ موج گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم هر زمان بی‌روی ماهی…

ادامه مطلب

رسوای دل

رسوای دل همچو نی می‌نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای…

ادامه مطلب

شمع خاموش

شمع خاموش منع خویش از گریه و زاری نمی‌آید ز من طفل اشکم خویشتن‌داری نمی‌آید ز من با گل و خار جهان یک‌رنگم از روشندلی…

ادامه مطلب

لبخند صبحدم

لبخند صبحدم گر شود آن روی روشن جلوه‌گر هنگام صبح پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح از بناگوش تو و زلف توام آمد…

ادامه مطلب

وفای شمع

وفای شمع مردم از درد و نمی‌آیی به بالینم هنوز مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از…

ادامه مطلب