گر در رَهِ عشق تو به کار است دل ما

گر در رَهِ عشق تو به کار است دل ما دریاب که بس زار و نزار است دل ما نگشود مرا غنچه، سرانگشت نسیمی گویا…

ادامه مطلب

کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی

کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی که دیگر می کند بهتر ز می، پیمانه آرایی؟ چراغانی ز داغت، رخنه های سینه ام…

ادامه مطلب

کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار

کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار امروز، پاس دولت فردا نگاه دار هر گوشه جوش جلوهٔ یار است، دیده را آیینه وار محو تماشا…

ادامه مطلب

فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد

فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم به حرفم…

ادامه مطلب

عشق عالی مقام را نازم

عشق عالی مقام را نازم مایهٔ احتشام را نازم می پزم با خود آرزوی وصال سود سودای خام را نازم نسخهُ مرهمم دل ریش است…

ادامه مطلب

طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما

طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما طالع به وصال تو نویسد صلهٔ ما یاران سبک سیر، رسیدند به منزل چون نقش قدم، مانده…

ادامه مطلب

صباحت کو که گل را بر سرم شور جنون سازد؟

صباحت کو که گل را بر سرم شور جنون سازد؟ ملاحت کو که بر داغم نمکدان را نگون سازد؟ نباشد اینقدر،گر تیغ مژگانش گران تمکین…

ادامه مطلب

شلایین نرگسش مست شراب آلوده را ماند

شلایین نرگسش مست شراب آلوده را ماند نگاه ناز او مژگان خواب آلوده را ماند کدامین چشمه نوش است یارب تیغ ناز او؟ به زخمم…

ادامه مطلب

سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را

سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را نماید خانهٔ تاریک، روشن چشم عریان را درین محفل، سپندم بر دل بی تاب می لرزد مباد از…

ادامه مطلب

سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم

سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم نه ای هم چشم من، ای شمع محفل…

ادامه مطلب

ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان

ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان دور زمانه یکدم، حسب المرام گردان بی می زلال کوثر زهر است در روانها تلخ است کام جانها…

ادامه مطلب

زاهد از ساغر شراب گریخت

زاهد از ساغر شراب گریخت شب پر، از نور آفتاب گریخت مرد میدان عشق، عقل نشد صعوه از صولت عقاب گریخت تاب قید جنون نداشت،…

ادامه مطلب

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را به آب میکده شستیم، لوث تقوا را به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم مقیدان سر زلف عنبرآسا…

ادامه مطلب

ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم

ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم جدا از موج، دریا را نمی دانم نمی دانم دمید از مشرق هر ذره ای،…

ادامه مطلب

روی کِه جلوه کرده که حیرانم این چنین؟

روی کِه جلوه کرده که حیرانم این چنین؟ زلف کِه دیده ام که پریشانم این چنین؟ دست غم کِه بر زده است آستین ناز؟ رسوا…

ادامه مطلب

راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم

راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم در سنگ، فروغ شرر خویش گرفتیم تا خیره ز نورش نظر مهر نگردد در گرد یتیمی گهر…

ادامه مطلب

دمی که حرف وداعت به گوش می‌آید

دمی که حرف وداعت به گوش می‌آید دلم به رنگ جرس در خروش می‌آید نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما که اشک از مژه،…

ادامه مطلب

دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو

دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو خون مشک می شود به رگ گل ز بوی تو باید به سینه نیشتر ناله بشکنم…

ادامه مطلب

در کوی تو نقش قدمم، حالتم این است

در کوی تو نقش قدمم، حالتم این است برخاستنم نیست ز جا، طاقتم این است با عشق تو زادم من و با درد تو بودم…

ادامه مطلب

در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد

در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد دامن وصل تو از دست رها نتوان کرد به همین جرم که از کوی تو…

ادامه مطلب

دارم ز ریزش مژه، جیب و کنار خوش

دارم ز ریزش مژه، جیب و کنار خوش باشد چمن به سایهٔ ابر بهار خوش چون شیشه‎ی شکسته، در افسرده انجمن می آیدم ز گریهٔ…

ادامه مطلب

خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم

خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم به جان غلامی رند شراب خواره کنم حصاریم غم دنیا و آخرت دارد ازین میانه به مستی…

ادامه مطلب

خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید

خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید لله الحَمْد مرا دیده به دیدار رسید بگریز ای خرد خام که عشق آمد مست برو ای عربده…

ادامه مطلب

حین طفت حول الحی اذ مررت بالجانی

حین طفت حول الحی اذ مررت بالجانی رهزن دل و دین شد، چشم نامسلمانی آفت مسلمانی، زلف دین براندازش زیر هر شکنجش دل، دیر و…

ادامه مطلب

چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را

چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را سرگشتگی به جایی، آخر رساند ما را خار ترم که بارم، بر دوش باغ و گلبن…

ادامه مطلب

چه گیرایی ست یارب جلوه گیسوکمندان را؟

چه گیرایی ست یارب جلوه گیسوکمندان را؟ که بگسست از صنم، پیوند جان زناربندان را قیامت پیش ازین می ریخت بر دل طرح آشوبی کنون…

ادامه مطلب

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را در کام ورع ریخت می توبه شکن را تا نام شب وصل تو آمد به زبانم چون…

ادامه مطلب

جاری چو به یاد رخ جانان شودم اشک

جاری چو به یاد رخ جانان شودم اشک گلپوش تر از صحن گلستان شودم اشک بی قدر شود رشته چو خالی ز گهر شد کو…

ادامه مطلب

تلخ از لبت، ای خسرو خوبان به گدا بس

تلخ از لبت، ای خسرو خوبان به گدا بس از همچو تویی قسمت ما جور و جفا بس پیش تو کند فاش، پریشانی عاشق پیغام…

ادامه مطلب

تا شد سر غم گرم به طوفان من از اشک

تا شد سر غم گرم به طوفان من از اشک شد حلقهٔ گرداب، گریبان من از اشک تا رفته گرامی گهر من ز کنارم چون…

ادامه مطلب

پری گر وا کنم، پروانهٔ شمع تو خواهم شد

پری گر وا کنم، پروانهٔ شمع تو خواهم شد سمندر ساز آتشخانهٔ شمع تو خواهم شد شبی پروانه سان گرد سرت گشتم، چه دانستم که…

ادامه مطلب

بوی زلفی به گریبان صبا ریخته اند

بوی زلفی به گریبان صبا ریخته اند طرفه شوری به دماغ دل ما ریخته اند به سر کوی تو ای قبلهٔ ارباب نیاز نقش پیشانی…

ادامه مطلب

به گل ترانهٔ مرغان بی نوا عبث است

به گل ترانهٔ مرغان بی نوا عبث است فسون دوستیم با تو بی وفا عبث است دلم به سینه کنون کز تغافلت خون شد تسلّیم…

ادامه مطلب

به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را

به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را مخلّد باد یا رب سایه، مژگان درازش را فسون عاشقیّ ماست با خال و خم زلفش…

ادامه مطلب

به باغ راه خزان و بهار نتوان بست

به باغ راه خزان و بهار نتوان بست به روی بخت، در روزگار نتوان بست کنار کشت چه خوش می سرود دهقانی که سیل حادثه…

ادامه مطلب

بفشه چون ز بناگوش یار برخیزد

بفشه چون ز بناگوش یار برخیزد خروش بلبل وبوی بهار برخیزد چه دولت است که در پای خم چو بنشینم به جلوه، ساقی مشکین عذار…

ادامه مطلب

برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست

برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست تا پر خدنگ ناز تو در جان فرو نشست بود از نوای من همه جا شعله ها…

ادامه مطلب

بار غم عشق تو مرا پشت دوتا کرد

بار غم عشق تو مرا پشت دوتا کرد در شهر چو ماه نوم انگشت نما کرد مسکین چه کند طاقت دیدارش اگر نیست؟ زبن جرم،…

ادامه مطلب

ای وقف شهیدان تو صحرای قیامت

ای وقف شهیدان تو صحرای قیامت آوازه ای از کوی تو غوغای قیامت ای سلسلهٔ زلف تو بر پای قیامت سودایی خال تو، سویدای قیامت…

ادامه مطلب

ای سیل مرگ، بی تو دل تشنه آب شد

ای سیل مرگ، بی تو دل تشنه آب شد دیر آمدی و خانهٔ طاقت خراب شد تفسیده تابه ای، شده بستر ز تب مرا پهلو…

ادامه مطلب

ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی

ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل وحشت نگذاری و رمیدن نتونی بسمل…

ادامه مطلب

الهی به قربان سرگشتگانت

الهی به قربان سرگشتگانت سرم خاک پای خراباتیانت دل غچه تنگ از لب لاله رنگت گل، آتش به جان ا ازا رخ ارغوانت قضا تیغی…

ادامه مطلب

اشکم از دیده به دنبال کسی می‌آید

اشکم از دیده به دنبال کسی می‌آید ناله بر لب، پی فریادرسی می‌آید آتشم گر زده‌ای، شمع‌صفت خندانم شکر جور تو کنم، تا نفسی می‌آید…

ادامه مطلب

از کارگاه نسبت، هرکس لباس پوشد

از کارگاه نسبت، هرکس لباس پوشد شاهد پرند و دیبا، زاهد پلاس پوشد اول عطا که بخشد دل را، متاع هوش است تشریف ارجمندی، طفل…

ادامه مطلب

از چشم خویش باشد، باغ و بهار درویش

از چشم خویش باشد، باغ و بهار درویش صد رنگ گل برآرد، اشک از کنار درویش گر سیل فتنه گیرد، روی زمین سراسر از جای…

ادامه مطلب

آب حیات در رقم مشک فام ماست

آب حیات در رقم مشک فام ماست از خضر خامه، زندهٔ جاوید نام ماست با لذت است کام جگرهای سوخته از شور عشق تا نمکی…

ادامه مطلب

دلا، به جبهه، در دوست را نشان چه دهی؟

دلا، به جبهه، در دوست را نشان چه دهی؟ صداع سجده به آن خاک آستان چه دهی؟ چو عمر من به سر راه انتظار گذشت…

ادامه مطلب

هندوستان غربت بادا به ما مبارک

هندوستان غربت بادا به ما مبارک هان دوستان شما را مرگ وفا مبارک بوی بهار برخاست، ما خود اسیر دامیم مرغان گلستان را برگ و…

ادامه مطلب

نیم صورت پرست، اینجا تماشای دگر دارم

نیم صورت پرست، اینجا تماشای دگر دارم درین آیینه ها آیینه سیمای دگر دارم نمی گیردکمند الفتم وحشی غزالان را که مجنونم ولی دامان صحرای…

ادامه مطلب

نمی‌دانم تو بی‌پروا نگاه، از دل چه می‌خواهی؟

نمی‌دانم تو بی‌پروا نگاه، از دل چه می‌خواهی؟ نثارت کرد جان را، دیگر از بسمل چه می‌خواهی؟ چه منتها ز تیغ اوست، بر گردن، شهیدان…

ادامه مطلب