خامهء شاعر

خامهء شاعر
يكى ناى نا چيز پا در گلى
قد افراشت بر دست صاحبدلى
چو از بند خاك و گل آزاد شد
به ناليدن نيك استاد شد
شروع كرد در پرده آهنگ ساز
كه شد خامهء شاعر پاكباز
بلى خامهء شاعران پاك به
وگر نه چو نى پاى در خاك به
خوش آن خامه كان شعر موزن نوشت
به عشق وطن نيك مضمون نوشت
خوش آن خامه كه او چون دل شاعر است
صفايش چو آبى روان ظاهر است
به لب پروراند نواى وطن
به سر پروراند هواى وطن
بجز راه حق را نجويد – همى
بجز حرف حق را نگويد همى
سخن چيست ؟ عصاره ى روح و جان
سخن بهتر آمد ز جان در جهان
سخن چو نكو نيست نا گفته به
گلى را كه بو نيست نشگفته به
سخن هاى نيكو و پر شور را
گرامى گهر هاى پر نور را
توان جستن از نوك آن خامه ها
كه هنگامه ها سازد از چامه ها
استاد احمد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *