غزلیات – حزین لاهیجی
معنی کناره گیرد اگر از میان روم
معنی کناره گیرد اگر از میان روم خالی شود جهان چو برون از جهان روم درکاروان شوق کسی بی دلیل نیست دنبال بوی گل سحر…
مرا آزادگی شیرازهٔ آمال می باشد
مرا آزادگی شیرازهٔ آمال می باشد گلستان زیر بال مرغ فارغ بال می باشد کتاب هفت ملت، مانده در طاق فراموشی مرا سی پارهٔ دل،…
لعلت حیات بخش دل و جان عاشق است
لعلت حیات بخش دل و جان عاشق است آبش زلال چشمه حیوان عاشق است شوریدگی برون نرود از دماغ ما زنجیر زلف، سلسله جنبان عاشق…
گلستان محبت را ز دیرین عندلیبانم
گلستان محبت را ز دیرین عندلیبانم به گوش غنچه گستاخ است گلبانگ پریشانم اثر در زلف لیلی می کند آشوب زنجیرم نمک بر زخم مجنون…
گر رخ به ما نمایی، ای خوش لقا چه باشد؟
گر رخ به ما نمایی، ای خوش لقا چه باشد؟ ما را ز ما ستانی، ای دلربا! چه باشد؟ از یار ناموافق، دوری ضرورت آمد…
که خواهد رسانید پیغام من
که خواهد رسانید پیغام من به بیگانهٔ آشنا نام من؟ که چون با حریفان خوری باده ام به سنگ جفا نشکنی جام من به کار…
کام، آشنا به ماحضر روزگار نیست
کام، آشنا به ماحضر روزگار نیست جز زهر غصه در شکر روزگار نیست داندکسی که محنت هستی کشیده است دردی بتر، ز دردسر روزگار نیست…
فریاد که از عاشق مسکین که تو داری
فریاد که از عاشق مسکین که تو داری سر می کشد آن طرّهٔ مشکین که تو داری در طاعت عشق تو، صنمخانه نشینم کافرکند این…
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود با من سوخته دل، سوخته…
عذار ساده اش خط غباری در نظر دارد
عذار ساده اش خط غباری در نظر دارد غزال چشم مست او خماری در نظر دارد قفس پرورده ام امّا به بخت سبز می نازم…
صبوحی از چمن مستانه پیراهن قبا کرده
صبوحی از چمن مستانه پیراهن قبا کرده چو بوی گل گذشتی تکیه بر دوش صبا کرده به مغز نوبهار از عطر گیسو عطسه افکنده دماغ…
شمع را شعله، مسلسل ز دل آید بیرون
شمع را شعله، مسلسل ز دل آید بیرون آه جان سوختگان متصل آید بیرون در جهان چند به آیینه سکندر نازد؟ چه تماشاست که از…
سیهچشمی دلم را از پی تسخیر میآید
سیهچشمی دلم را از پی تسخیر میآید غزالی در هوای صید این نخجیر میآید جنونم آنقدرها شور دارد در ره شوقش که از موج نگاهم،…
سحر ز بستر نسرین سبک عنان برخیز
سحر ز بستر نسرین سبک عنان برخیز به پای گل بنشین، مست و می کشان برخیز کرشمه می برد از حد نهال و جلوه، سمن…
ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟
ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟ مطرب کجاست تا دم عیسی به نی کند؟ یک عیش و عشرت است ولی منزلش دوتاست…
زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود
زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود سر سودازدگان ریگ بیابانم بود دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است یاد آن روز که…
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم به…
ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم
ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم چو طفل بی جگر کو…
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم چه سان با اختلاط این منافق…
راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های
راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های مژگان تو خواباند به ما، تیغ ستم های آوارهٔ کوی تو ندانم به چه حال…
دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد
دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد بود گر جلوهٔ مستانه این، مستور نگذارد به افسونی طبیب عشق درمان کرد دردم را محبّت را دم…
دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست
دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران آن رنگ کدام…
در هجر تو تا چند من زار بگریم
در هجر تو تا چند من زار بگریم خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم چون شمع در آتش مژه ام خشک نگردد فرض است که…
در دهر حرامی زده شد سحر حلالم
در دهر حرامی زده شد سحر حلالم سرمایهٔ دزدان جهان است خیالم یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را این قوم فرومایه که هستند عیالم…
داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است
داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است صد محشر شوریدگیش زیر نگین است این لخت جگر از ته دندان نگذارم چون قسمتم از مائدهٔ عشق…
خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد
خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد غبار توبهام از دل، شراب بردارد رهین منّت دریا نمی توان گشتن بگو به ابر، ز چشم من آب…
خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد
خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد نگاه مست او در انجمن هشیار نگذارد اگر این است، در هر گوشه دست اندازی زلفش به زاهد…
خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را
خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را به الفت آشتی ده، آن قرار بیقراران را غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم شراب کهنه مشتاق است،…
چون نخل تو از ناز گرانبار برآید
چون نخل تو از ناز گرانبار برآید شمشاد ز جا، سرو ز رفتار برآید دل می رود از سینه و پیکان تو باقی ست رحم…
چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی
چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی پری به شیشهٔ دل دارم از خیال کسی درین چمن به گل و لاله نازها دارم که خون…
چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم
چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم خون خودم ز خنجر عریان فروچکم آن اخگر گداخته ام کز شکوه دل خارا به هم فشارم و…
جانا میاموز، فارغ نشستن
جانا میاموز، فارغ نشستن باید دلی را از غمزه خستن بگذار ربزد آزادی اش خون صیدی که آموخت از دام جستن در وادی عشق گام…
تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد
تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم به…
تا شکن از دور روزگار نیابی
تا شکن از دور روزگار نیابی بار، در آن زلف تابدار نیابی تا نظر از کاینات، بازنگیری نشئهٔ آن چشم پرخمار نیابی تا ندهی سینه…
پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا
پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا قفای هر خزان، آخر بهاری میشود پیدا مکش ای طور با افسردهحالان گردن دعوی که در خاکستر ما…
بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟
بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟ ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من گوهر شاهوار من، مایه افتخار من باغ…
به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم
به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم اجل مستور اگر سازد مرا از دیده مردم…
به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند
به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند تپیدن دل من آسمان بجنباند بس است خامشیم وقت آن رسید که دل کلید ناله به قفل دهان…
به جانسوزی، نی کلک سخنساز مرا دیدی
به جانسوزی، نی کلک سخنساز مرا دیدی به خاموشی نوای سینهپرداز مرا دیدی پر اندازد ملک، آنجا که من پروانگی کردم به بال دل، رساییهای…
بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد
بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد در جیب سمن باد صبا بوی تو می کرد ازکاوش ایّام خبردار نبودیم هرجور که می…
برخیز سوی عالم بالا برون رویم
برخیز سوی عالم بالا برون رویم از خود به یاد آن قد رعنا برون رویم مطرب رهی بسنج که از جا برون رویم تا دست…
بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن
بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن آغوش دایه، بود مرا کام اژدها در آتشم ز خیرگی خوی…
این لاله نیست بر سر مشت غبار من
این لاله نیست بر سر مشت غبار من گل کرده است داغ کسی از مزار من پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق منقار…
ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟
ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟ آه ای شرار شوخ، به خارا چگونهای؟ در پرسشت به لب نفسم میتپد به خون ای ماهی بریده ز…
ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات
ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم دل می رود از…
آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش
آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش چون صبح پیرهن چاک، چون شمع طرّه بر دوش از تاب باده چون گل، شبنم فشان ز…
اشکم نمک به دامن ناسور می کند
اشکم نمک به دامن ناسور می کند دربا ز رشک حوصله ام شور می کند بیداد ناوک مژه زهراب دادهای هرجا دلی ست خانهٔ زنبور…
از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست
از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست محتاج به رنج قدم و راحله ای نیست بشاب اگر می روی ای لخت دل…
از خاک آستانت تا دیده دور دارم
از خاک آستانت تا دیده دور دارم جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم پیغامی از زبانت،…
ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی
ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟ می توان…