غزلیات – حزین لاهیجی
ای روی تو را موج عرق آینه سازی
ای روی تو را موج عرق آینه سازی آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی در چنگل مژگان تو گردون قویدست گنجشک ضعیفی ست به سر…
آوازه ام از رتبه گفتار بلند است
آوازه ام از رتبه گفتار بلند است نامم چو نی، از کلک شکربار بلند است با جلوهٔ او در چه حساب است وجودم؟ از خار…
اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را
اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را پرستشگاه می کردی، نگاه شعله تابش را کجا نازش سر پیمانهٔ خون دلم دارد؟ تغافل باده پیما…
ازین دهشت که هجرانی مبادا در کمین باشد
ازین دهشت که هجرانی مبادا در کمین باشد ز حسرت هر نگاه من نگاه واپسین باشد گره سازد زبان شعله شمع انجمن پیرا به هر…
از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست
از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست صد نکته به یک خندهٔ پنهان تو بسته ست ما در چه شماریم که گردون سبک سیر…
از بس که تو را خوی، به عشاق گران است
از بس که تو را خوی، به عشاق گران است بی قدر متاع سر بازار تو جان است ته جرعه ای از ناز به گلزار…
یاری که غمی می برد از یاد، شراب است
یاری که غمی می برد از یاد، شراب است خون گرمی اگر هست درین بزم، کباب است ناصح مدم افسون، که خراباتی عشقیم این گوش،…
هله من جان جهانم، تنه ناها یاهو
هله من جان جهانم، تنه ناها یاهو مظهر آیت شانم تنه ناها یاهو سرو دلجوی تو تا دیده ام ای نخل مراد همه در رقص…
نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد
نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد شرابی نیست امّا این سفال کهنه، بو دارد از آن ته جرعه ای کز ناز بر…
نمودی جلوه ای شیرین شمایل در خیال من
نمودی جلوه ای شیرین شمایل در خیال من حنای پای گلگونت شود، خون حلال من گرانی می کشد از تار کاکل، سرو ناز تو نداری…
نشان وحشی من در دل بی کینه پیدا شد
نشان وحشی من در دل بی کینه پیدا شد پی غارتگرم، در خانهٔ آیینه پیدا شد نهان درموج خود شد بحر و سر زد از…
می گریزم ز جهان بار چرا بردارم؟
می گریزم ز جهان بار چرا بردارم؟ سر درین معرکه اندازم و پا بردارم بویگل نیستم از بارگران جانیها تا پی قافلهٔ باد صبا بردارم…
من رند خراباتم،سر مست و خراب اولی
من رند خراباتم،سر مست و خراب اولی وین عقل نصیحت گر، مغلوب شراب اولی در خرقه نمی گنجم، با سبحه نمی سازم ایام بهار آمد،…
مزار فیض بخش ماست گلگشت چمن ما را
مزار فیض بخش ماست گلگشت چمن ما را رگ ابر بهاران است هر تار کفن ما را به خاک آستانی آشنا گردید پیشانی اگر غربت…
مباحث نظری مرد داد می خواهد
مباحث نظری مرد داد می خواهد صفای فطرت و فهم مراد می خواهد تو درک نکتهٔ عشق ار نمی کنی چه عجب؟ خط شکستهٔ حسنش…
لب تشنهٔ تیغیم، ز کوثر چه گشاید؟
لب تشنهٔ تیغیم، ز کوثر چه گشاید؟ دریا کش زخمیم، ز ساغر چه گشاید؟ در سایهٔ داغیم، ز خورشید چه منّت؟ همسایهٔ بختیم، ز اختر…
گرمی مهر، به وبرانه و آباد یکی ست
گرمی مهر، به وبرانه و آباد یکی ست حسن اگر تیغ کشد، بنده و آزاد یکی ست جور کش می طلبد، غنچهٔ شیرین کارت ور…
کی دیده تنها چو دل آغشته به خون است؟
کی دیده تنها چو دل آغشته به خون است؟ سر تا قدم ما چو دل آغشته به خون است ما و حرم عشق، که از…
کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید
کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید خدنگ چون سفری شد کمان بیاساید مجال دیده گشودن درین غبارکجاست؟ مگر که از تک و تاز آسمان بیاساید…
قیامت شد به پا از جلوه نوخیز شمشادش
قیامت شد به پا از جلوه نوخیز شمشادش تماشا در بهشت افتاد، از حسن خدادادش شمارد موج نقش جویباران، طوق قمری را سر و برگ…
غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد
غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد به عشق هر چه مس آرند کیمیا سازد دوباره زندگی حشر مرگ موعودیست ز خاک کوی تو ما…
عشق آمد و از سینهٔ من دود برآورد
عشق آمد و از سینهٔ من دود برآورد گلزار خلیل، آتش نمرود برآورد از آه سریع الاثر خویش چه گویم؟ جانی که به لب بود…
طرب ای دل که یار می آید
طرب ای دل که یار می آید گل عشرت به بار می آید چو گل آشفته کن گریبان را که نسیم بهار می آید هیچ…
شیر و شکر ز تلخی ایّام می کشم
شیر و شکر ز تلخی ایّام می کشم از زهر چشم، روغن بادام می کشم در بزم عیش دور به ما دیر می رسد یکسال…
شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را
شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را در بیعگاه عشق به نرخ هزار جان ما می خریم…
سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد
سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد ما را رگ جان گشت و تو را موی میان شد اورنگ نشین بوده ام…
سبزه دور از تو، مغیلان به نظر می آید
سبزه دور از تو، مغیلان به نظر می آید غنچه بی روی تو پیکان، به نظر می آید شده رسوایی ما، پردهٔ عریانی ما سینهٔ…
زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را
زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را ز لعلت، مهر خاموشی به لب، سوسن زبانها را بهار عارضت هر گوشه، صد بیخانمان دارد…
زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت
زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت بود از ساقی ما دوش، ز بس…
ز عاشق شکوه ای جز مهر ورزیدن نمی دانی
ز عاشق شکوه ای جز مهر ورزیدن نمی دانی عبث رنجیده ای، اسباب رنجیدن نمی دانی از آن، لب زیر دندان ندامت داری، ای عاقل…
ز چشمم آستین بردار تا سیل دمان ریزم
ز چشمم آستین بردار تا سیل دمان ریزم جگر پرگاله ها از دیده های خونفشان ریزم همان از طبع همّت پیشه دارم شرمساری ها اگر…
رگ در تنم ز شورش سودا گسیخته
رگ در تنم ز شورش سودا گسیخته پیوند من ز جان شکیبا گسیخته یارای عقل نیست عنان داریم دگر زنجیر من بهار به صحرا گسیخته…
دوشین چو شفق بودم، خون جگر آلوده
دوشین چو شفق بودم، خون جگر آلوده کان ماه به شهر آمد، گرد سفر آلوده از خیل تماشایی، گردش حشری پویان آیینهٔ رخسارش، نور نظر…
دل دریا گهر، سرمایه بخشید ابر مژگان را
دل دریا گهر، سرمایه بخشید ابر مژگان را نماند حسرتی در یاد، مهمان کریمان را نسیم آشنا کو، تا ز گل بی پرده تر گردم؟…
درین فکرم، که تعلیم جبین سازم سجودش را
درین فکرم، که تعلیم جبین سازم سجودش را به داغ دل دهم یاد عذار مشک سودش را به من در خامشی و گرم سوزی نسبتی…
در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت
در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت در مرگ من آن زلف چرا…
در حضرت شاهان، دل گمراه نگهدار
در حضرت شاهان، دل گمراه نگهدار پاس ادب خاطر آگاه نگهدار مستند به یک جرعه حریفان صبوحی ساقی قدحی نذر شبانگاه نگهدار مرغی که شکستی…
دارد ستاره ریز، مرا آفتاب تو
دارد ستاره ریز، مرا آفتاب تو عالم خراب چشمم و چشمم خراب تو هشیاریم غنوده بالین بیخودی ست هوش از سرم برد نگهِ نیم خواب…
خورشید به حسن یار من نیست
خورشید به حسن یار من نیست مه را نمک نگار من نیست محروم بود همیشه عاشق این است که در کنار من نیست نومیدی عاشقان…
خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم
خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم گران سنگ است صبر کوه بنیادی که من دارم خروش من صفیر بلبل تصویر را ماند نواپرداز خاموشی…
حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را
حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را نفس باشد رگ تلخی، شراب زندگانی را پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او وفا نبود گل…
چون خود اگر عشوه گری داشتی
چون خود اگر عشوه گری داشتی از دل زارم، خبری داشتی پا به سر من ننهادی به ناز گر ز من افتاده تری داشتی مفت…
چند پرسی نگهش با دل افگار چه کرد
چند پرسی نگهش با دل افگار چه کرد برق بی باک عیان است که با خار چه کرد در بساطم اثری از دل و دین…
جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود
جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود چه غم است اینکه به کام دل احباب شود لاف عزلت زدن آن روز تمام است مرا…
تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟
تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟ مراست غم که ندانسته ای وفایی هست به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد مرا که…
تا هوا ابر است ساقی، باده ای در شیشه کن
تا هوا ابر است ساقی، باده ای در شیشه کن قدر فرصت را بدان، از آسمان اندیشه کن خون مشرب باش، یکسان جوش زن با…
پیمانه، گرد کلفت صد ساله می برد
پیمانه، گرد کلفت صد ساله می برد آلودگی، ثلاثهٔ غسّاله می برد پیداست حال عشرت گلگشت روزگار از داغ حسرتیکه به دل لاله می برد…
بیا مستانه چاک پیرهن پیش صبا بگشا
بیا مستانه چاک پیرهن پیش صبا بگشا در فیضی به روی دیده های آشنا بگشا ز ترک التفاتت، کام زهر آلوده ای دارم به دلجویی…
بود یارم غم دیرینهء خویش
بود یارم غم دیرینهء خویش پریزادم دل بی کینهٔ خویش عنانم درکف طفلی ست خود رای ندانم شنبه و آدینهٔ خویش بود عمری که می…
به گرد عارض او خط عنبرین پیداست
به گرد عارض او خط عنبرین پیداست چو سبزه ای که بر اطراف یاسمین پیداست ز نام تقوی من، بلکه سرگران شده ای؟ که از…