کام دلی به عالم ناپایدار کو؟

کام دلی به عالم ناپایدار کو؟ گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟ سودای عشق دست و دل از کار برده است دستی که…

ادامه مطلب

فروغ آن گل رخسار بی نقابم سوخت

فروغ آن گل رخسار بی نقابم سوخت گیاه تشنه جگر بودم، آفتابم سوخت چو برق مدّ حیات است شاهراه فنا سبک عنانی این عمر پر…

ادامه مطلب

عقل دور است از آن جهان که منم

عقل دور است از آن جهان که منم عشق داند مرا چنان که منم سره ام در قمار سربازی حبّذا سود بی زیان که منم…

ادامه مطلب

عالم تمام از رخ جانانه روشن است

عالم تمام از رخ جانانه روشن است از یک چراغ، کعبه و بتخانه روشن است چون آفتاب، نور می آفاق را گرفت گر کور نیستی…

ادامه مطلب

صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو دیدیم

صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو دیدیم شب گردهٔ گیسوی سمن بوی تو دیدیم نه سرو شناسیم درین باغ، نه شمشاد ما جلوه پرستان قد دلجوی…

ادامه مطلب

شمع سان با تو شبم رفت و تمنا مانده ست

شمع سان با تو شبم رفت و تمنا مانده ست همه تن صرف نظر گشت و تماشا مانده ست به امیدی که فتد در دل…

ادامه مطلب

سیمین بدنا! شمع شبستان که بودی؟

سیمین بدنا! شمع شبستان که بودی؟ من سوختم، آرایش ایوان که بودی؟ نگذاشته ای دین به خرابات نشینان در صومعه، غارتگر ایمان که بودی؟ خار…

ادامه مطلب

سحر آمد ندا ز میخانه

سحر آمد ندا ز میخانه کای خرابات گرد دیوانه کنج مسجد گرفته ای تا کی؟ چه زیان داشت طور رندانه؟ سبحه در کف نشسته ای…

ادامه مطلب

ساقی قدحی در ده، از خود بستان ما را

ساقی قدحی در ده، از خود بستان ما را مستانه بگو رمزی، بگشای معمّا را ظلمتکدهٔ عاشق، زان چهره منوّر کن تا چند به روز…

ادامه مطلب

زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما

زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما نقش مراد شد، شکن بوریای ما از غمزهٔ تو رفت ز خونم فسردگی جوش نشاط زد، می مرد…

ادامه مطلب

ز مرد کار، دل روزگار می لرزد

ز مرد کار، دل روزگار می لرزد کمر چو راست کنم، کوهسار می لرزد خروش بحر هماغوش اضطراب کف است ز ناله ام فلک بی…

ادامه مطلب

ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان

ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی…

ادامه مطلب

روی تو به خورشید فلک نور فروشد

روی تو به خورشید فلک نور فروشد زلف تو به بختم، شب دیجور فروشد هر شب به خیال مژه ات چشم من از اشک الماس…

ادامه مطلب

رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع

رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع گل کرد در حضور تو، سوز نهان شمع پروانه را به خلوت آغوش می کشد نازم به گرمی…

ادامه مطلب

دمیدن از سمنش مشک ناب نزدیک است

دمیدن از سمنش مشک ناب نزدیک است به شب نهان شدن آفتاب نزدیک است دلم ز وعده بر آتش فکندی و رفتی بیا که سوختن…

ادامه مطلب

دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد

دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد هر کار کرد، یار فراموشکار کرد از وعدهٔ وصال، غم از دل نمی رود نتوان به بوی باده…

ادامه مطلب

در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است

در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است هر قطره که از دل نتراویده حرام است با جلوهء او در چه حساب است…

ادامه مطلب

در دل غم آن لاله عذار است ببینید

در دل غم آن لاله عذار است ببینید این باده که بی رنج خمار است ببینید شد چشم مرا نکهت پیراهن یوسف گردی که از…

ادامه مطلب

داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما

داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما کعبه لبیک زند بر در بتخانهٔ ما عشق را کعبهٔ مقصود، سویدای دل است لیلی از خودکند ایجاد،…

ادامه مطلب

خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد

خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد شبیخونی نگاهت برسربخت نژند آرد شب بختم چو شمع ازداغ عشقت صبح محشرشد چها تا برسرمن…

ادامه مطلب

خواهم درین گلستان، دستوری صبا را

خواهم درین گلستان، دستوری صبا را تاگرد سر بگردم، آن یار بی وفا را تا خرقه می پذیرد، در رهن باده ساقی ای محتسب صلایی،…

ادامه مطلب

خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی

خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی ته جرعه ای کرم کن، مِن راوقِ الکرامی خامیم و اوفتاده، می ده که باده بخشد اجساد را قیامی،…

ادامه مطلب

چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم

چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم از چار جهت بسته فلک راه گشادم آب گهرم ساخته باگرد یتیمی جنس هنرم، در همه بازار کسادم…

ادامه مطلب

چو بر سر زند شاخ، مستانه گل

چو بر سر زند شاخ، مستانه گل کند از لب توبه، پیمانه گل گریزانده، دی را به کوه وکمر دهد عرض لشکر، دلیرانه گل سوار…

ادامه مطلب

چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم

چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم این کافر فرنگ مسلمان نیافتم با آنکه خون هر دو جهان را به خاک ریخت تیغ کرشمهٔ تو…

ادامه مطلب

جان و دل غفلت زده باری شده ما را

جان و دل غفلت زده باری شده ما را این خواب گران، سنگ مزاری شده ما را تا قدر جفای تو ندانی که ندانیم هر…

ادامه مطلب

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست من کافر محبتم، ایمانم آرزوست کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست چون…

ادامه مطلب

تا شفقی کرده ای رخ نمکین را

تا شفقی کرده ای رخ نمکین را گل عرق آلود شرم کرده جبین را وحشت دلهای آرمیده عجب نیست غمزهٔ صید افکنت گشاده کمین را…

ادامه مطلب

پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم

پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم نمی آرد دل آزرده تاب نکهت زلفش دماغ آشفته ام، از…

ادامه مطلب

بی پا و سر ز قدر و شرف کام می برد

بی پا و سر ز قدر و شرف کام می برد پیر مغان مرا به ادب نام می برد جمشید را نگشته میسر ز جام…

ادامه مطلب

به گلشن غنچه، یاد از نوشخندان می دهد ما را

به گلشن غنچه، یاد از نوشخندان می دهد ما را نشانی سرو، از بالا بلندان می دهد ما را نکرد آن غنچه لب در مستیم…

ادامه مطلب

به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود

به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار رخت چو…

ادامه مطلب

به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست

به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست همین قدر که نمی هست در سبو، کافی ست چه باک ساقی، اگر دور…

ادامه مطلب

بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن

بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن در دامن نسیم صبا مشک ناب کن تنها ز باده، رنج خمارت نمی‌رود یک جرعه خون گرم…

ادامه مطلب

برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم

برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم سجّادهٔ ورع، به می ناب تر کنیم آن سرو سرفراز کجا جلوه می کند؟ تا شکوه ای ز کوتهی…

ادامه مطلب

باشد رگ هر برگ چمن، دام هوس‌ها

باشد رگ هر برگ چمن، دام هوس‌ها رشک است به آزادی مرغان قفس‌ها کوتاهی پرواز بود لازم هستی پیچیده به بال و پر ما، تار…

ادامه مطلب

ای یوسف مصر از تو گرفتار محبت

ای یوسف مصر از تو گرفتار محبت عیسی به تمنای تو، بیمار محبت در راه غمت هست به کف جان جهانی گرم است به سودای…

ادامه مطلب

ای شور خیالت، نمک زخم جگرها

ای شور خیالت، نمک زخم جگرها مجنون بیابان سراغ تو، نظرها بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت خورشید بر آرد رگ خامی، ز…

ادامه مطلب

ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط

ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط حسنت کشیده بر ورق آفتاب خط رسم است موی را رسد از شعله پیچ و تاب زانرو…

ادامه مطلب

آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد

آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد سیلی کزو خرابهٔ دنیا به هم خورد از دل تلاطم و ز تو دامن فشاندنی از یک…

ادامه مطلب

اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم

اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم خون دلم، ز دیدهٔ گریان فروچکم تا گوهرم طراز کلاه و کمر شود از ابر تیغ بر سر میدان…

ادامه مطلب

از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار

از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی عالمی…

ادامه مطلب

از زلف تو داریم پریشانی خود را

از زلف تو داریم پریشانی خود را وز آینه ی روی تو حیرانی خود را دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست از لعل تو…

ادامه مطلب

آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد

آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد غنچه را جام شکفتن، لب خندان تو داد بامدادان نکنم پاره گریبان، چه کنم؟ سینه ی…

ادامه مطلب

دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته

دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته از نگاه تو چها بر سر تقوا رفته هرکس از لعل توکام دل ناشادگرفت چارهٔ ماست…

ادامه مطلب

هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را

هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را فروزان تر کند دامان محشر آتش ما را جگر خون از خمار بوسهٔ آن لعل میگونم ازین…

ادامه مطلب

هر چه بستیم و گشودیم عبث

هر چه بستیم و گشودیم عبث هر چه گفتیم و شنودیم عبث راه مقصود به جایی نرسید پای پر آبله سودیم عبث غفلت از حادثهٔ…

ادامه مطلب

نمی‌گوید کسی امروز چرخ بی‌مروت را

نمی‌گوید کسی امروز چرخ بی‌مروت را که تا کی می‌خوری چون آب، خون اهل غیرت را صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم چو مجنون…

ادامه مطلب

نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من

نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من بود در پنجه ی برق تجلّی، مشت خار من شکوه بحر را در قطره گنجایی نمی باشد نمی…

ادامه مطلب

نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ

نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ حشمان تو مست می نازند، مبادا قسمت نرسانند به خونین…

ادامه مطلب