دل می بردم غنچهٔ خندان تو جتی

دل می بردم غنچهٔ خندان تو جتی جان می دهم خندهٔ پنهان تو جتی در دم چو اثر کرد در او منصب دل یافت در…

ادامه مطلب

دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند

دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند تا منصب قبول تو می نوش داده اند هر لخت دل زبان دگر شد مرا به…

ادامه مطلب

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد کنم زنجیر خالی از در…

ادامه مطلب

در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک

در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک بو را چو دمی همنفس باد کند مشک دل را به شمیمی ز غم آزاد کند مشک…

ادامه مطلب

در راه تو گه جان و گهی سر بفشانیم

در راه تو گه جان و گهی سر بفشانیم آن چیز که داریم میسر بفشانیم چون نخل که آبی خورد و میوه دهد بار از…

ادامه مطلب

در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام

در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام مستم از کیفیت سرشار دور افتاده ام معنی بیگانه با دل آشناتر می شود در بر یارم…

ادامه مطلب

خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب

خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب جویای تبریزی

ادامه مطلب

خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است

خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است از گداز تن دل ارباب عرفان روشن است گرنه…

ادامه مطلب

حسن صوتی آتش افروز دل من می شود

حسن صوتی آتش افروز دل من می شود این چراغ از شعلهٔ آواز روشن می شود می توان در رفتن از خود بیشتر برداشت فیض…

ادامه مطلب

چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند

چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند رفته ام تا از میان جا در کنارم داده اند بر مآل خویش خندم یا…

ادامه مطلب

چو شوخ چشمی خود را ز روی آینه دید

چو شوخ چشمی خود را ز روی آینه دید از آن فرنگ حیا لاله لاله رنگ چید میان چاه زنخدان او نشان یابد کسیکه پای…

ادامه مطلب

چه کامها که قدح از تو برنمی گیرد

چه کامها که قدح از تو برنمی گیرد چه مایه فیض کزان لعل تر نمی گیرد بکن ستایش اهل کمال در غیبت که روی آینه…

ادامه مطلب

چشمت که ز خون ما شرابی است

چشمت که ز خون ما شرابی است دایم پی خان و مان خرابی است روی تو چو آفتاب پرنور لعلت گل قند آفتابی است محو…

ادامه مطلب

چرخ را از تو نکو روی تری یاد کجاست؟

چرخ را از تو نکو روی تری یاد کجاست؟ آدمی در دو جهان چون تو پریزاد کجاست؟ غنچه آسا دلم از ضبط فغان بی تو…

ادامه مطلب

توصیف تو از بشر نیاید

توصیف تو از بشر نیاید در کسوت گفت در نیاید بی معنی عشق همچو تصویر از عالم رنگ برنیاید معنی حقیقت از بزرگی در قالب…

ادامه مطلب

ترسم که خراشد تن نازک بدنم را

ترسم که خراشد تن نازک بدنم را از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را چون موج که برهم خورد از وی کف دریا در…

ادامه مطلب

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود هر…

ادامه مطلب

تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام

تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام دانهٔ زنجیر می‌ریزد سرشک از دیده‌ام از تنم پیکان او زنجیر می‌آید برون در شب هجران او از…

ادامه مطلب

پرتو افکن گشت رخسار تو تا در آینه

پرتو افکن گشت رخسار تو تا در آینه مضطرب چون مهر تابان شد صفا در آینه هیچ کس از صاف باطن عیب بی رویی ندید…

ادامه مطلب

بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن

بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن همچو فانوس ز بس صافی جوهر بدنت…

ادامه مطلب

بی او به دیده گرد کند شیشه ریزها

بی او به دیده گرد کند شیشه ریزها در دل خزیده گرد کند شیشه ریزها دل تا رمیده گرد کند شیشه ریزها از بس تپیده…

ادامه مطلب

به محشر تا سری از خاک بیرون آورم چون گل

به محشر تا سری از خاک بیرون آورم چون گل سراپا پنجه گردم تا گریبانی درم چون گل ز جوش تا توانی می توانم زین…

ادامه مطلب

به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم

به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم نمی بینم عنان اختیاری در کفت…

ادامه مطلب

به جام لاله می رنگ تا بود در کوه

به جام لاله می رنگ تا بود در کوه بنوش می به دف و چنگ تا بود در کوه بده به سختی ایام دل که…

ادامه مطلب

بسکه رنگین جلوه از لخت دل شیدای ماست

بسکه رنگین جلوه از لخت دل شیدای ماست آه ما طاووس هند تیره بختیهای ماست بر فراز عرش جوش بی نیازی می زنیم آسمان درد…

ادامه مطلب

بر نمی تابید شرم او حضور شمع را

بر نمی تابید شرم او حضور شمع را داشت بزمش چون گهر از خویش نور شمع را آفتابی تا نگردد از نزاکت رنگ یار بیختند…

ادامه مطلب

باز مستی کرده خون آشام چشمان ترا

باز مستی کرده خون آشام چشمان ترا در فشار دل ید طولاست مژگان ترا بیختند از پردهٔ دل گونیا گرد خطت ریختند از شیرهٔ جان…

ادامه مطلب

با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است

با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است دل عندلیب گلشن رنگ پریده است دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ هر لاله…

ادامه مطلب

ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای

ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای خواب آسایشی از خویش دگر چشم مدار کز…

ادامه مطلب

آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند

آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند آفت دوران شود گر ساغر دیگر زند می تواند گشت از خوان که و مه کامیاب…

ادامه مطلب

آن را که غباری به رخ از تربت طوس است

آن را که غباری به رخ از تربت طوس است در دیده اش اکلیل شهان، تاج خروس است دنیا که به چشم تو بود زال…

ادامه مطلب

اگر از دیدن عیب خلایق چشم می‌پوشی

اگر از دیدن عیب خلایق چشم می‌پوشی همانا در پی کتمان عیب خویش می‌کوشی عبادت در حضور خلق ار چشم قبول افتد تو ظالم فسق…

ادامه مطلب

اشتیاقم جام می را جان تصور می کند

اشتیاقم جام می را جان تصور می کند هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند در غم عشق آنکه دندان بر جگر افشرده است…

ادامه مطلب

از فلک هرگز نخواهم آرزوی خویش را

از فلک هرگز نخواهم آرزوی خویش را در گره دارم چو گوهر آبروی خویش را قسمتم لبریز صهبا می کند همچون سبو گر فشارم با…

ادامه مطلب

از رفتنت خوشی ز چمن دور می شود

از رفتنت خوشی ز چمن دور می شود هر غنچهٔ گلی دل رنجور می شود از بی دماغی ام سر گلگشت باغ نیست کآنجا ز…

ادامه مطلب

از آن دو لب چه گل کام می توان چیدن

از آن دو لب چه گل کام می توان چیدن که بوسه ای به صد ابرام می توان چیدن به دامنی که بگسترده پرتو خورشید…

ادامه مطلب

هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست

هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست رشتهٔ جانم رنگ خواب ار شود آسوده نیست حیف بر تن گر نه چون فانوس…

ادامه مطلب

هست آنچه از زبان تو بیگانه نام ماست

هست آنچه از زبان تو بیگانه نام ماست چیزی که نیست محرم گوشت پیام ماست لبهای آن صنم به دو عالم برابر است منت خدای…

ادامه مطلب

هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است

هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است با زبان حال در رفتن ز خود…

ادامه مطلب

نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را

نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟ گرد ره…

ادامه مطلب

نه همین چون نی، گلو بی دور ساغر بود خشک

نه همین چون نی، گلو بی دور ساغر بود خشک موج خونم در سراپا همچو جوهر بود خشک گرچه سر تا پا تنم در بزم…

ادامه مطلب

نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند

نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند پیچ و تاب جوهر جان صرف تحریرش کنند قصر دل از پستی همت خراب افتاده است…

ادامه مطلب

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد حیا…

ادامه مطلب

می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش

می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش می زند بر آتشم دامن قبای آبی اش عندلیب نوگلی گشتم که از طفلی هنوز بوی شیر…

ادامه مطلب

مهربانی با خلایق پاسبان دولت است

مهربانی با خلایق پاسبان دولت است در حقیقت دل شکستن کسرشان دولت است بر شکم سنگ قناعت بند و آسایش گزین سیری از چیزی که…

ادامه مطلب

مزاج شعله بود وضوح شوخ و شنگ ترا

مزاج شعله بود وضوح شوخ و شنگ ترا زهم چه فرق شتاب بود و درنگ ترا مباد چون عرق شرم قطره قطره چکد چنین که…

ادامه مطلب

ما دل خویش به ابروی خم آویخته ایم

ما دل خویش به ابروی خم آویخته ایم همچو قندیل ز طاق حرم آویخته ایم بر نداریم ز مژگان کجت دست امید همچو خون در…

ادامه مطلب

لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد

لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد از حلاوت پای تا سر یک دهن چون جام شد بعد مردن هم به راه…

ادامه مطلب

گریم ز هجر آن گل رو چون سحاب وار

گریم ز هجر آن گل رو چون سحاب وار باشد شمیم گریهٔ تلخم گلاب وار یکدم ذخیره ای است برای تمام عمر گردآوری کنی چو…

ادامه مطلب

گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر

گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر گل دگر چمن دگر و نهال دگر بس است در شب هجر توام توانایی همین قدر که…

ادامه مطلب