دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را

دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را نه چندان راه دل…

ادامه مطلب

در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا

در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده که…

ادامه مطلب

خون خوردنم ز هجر تو از حد برون مباد

خون خوردنم ز هجر تو از حد برون مباد زین تلخ باده چهره ی کس لاله گون مباد آتش بسوز ناله ی مستان عشق نیست…

ادامه مطلب

خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد

خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد آن ترک مست بین که چه با خود خیال کرد حسنش یکی هزار شد و آمد از…

ادامه مطلب

چون بمیخانه رسیدی سخن دور گذار

چون بمیخانه رسیدی سخن دور گذار دختر رز طلبیدی هوس حور گذار بیشتر از می و معشوقه به عاشق نرسید قصه ی روضه دقیقست بجمهور…

ادامه مطلب

چندم خراشی از سخن تلخ سینه را

چندم خراشی از سخن تلخ سینه را آزار تا کی این دل چون آبگینه را انگیز خار خار دل ریش عاشقست دادن بدست باد، گل…

ادامه مطلب

چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را

چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را کرد از همه بیزار تمنای تو ما را این دیده که ما را بتو سرگرم چنین…

ادامه مطلب

ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید

ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید سایبان زد بر کنار سبزه و صهبا کشید هر کجا کان دانهٔ در کشتی می برگرفت…

ادامه مطلب

تا چند بافسون جهان بند توان بود

تا چند بافسون جهان بند توان بود مردیم، درین کهنه سرا چند توان بود شد نقش من از تخته ی گل، چند شب و روز…

ادامه مطلب

بیا بشیر و بکنعانیان سلام رسان

بیا بشیر و بکنعانیان سلام رسان ز بزم وصل بیت الحزن پیام رسان به آب دیده ی اختر شمار من یا رب که آفتاب مرا…

ادامه مطلب

بمجلسی که تویی می دگر نمی گنجد

بمجلسی که تویی می دگر نمی گنجد چه جای می که گلاب و شکر نمی گنجد بنوش از دل عاشق میی که می خواهی که…

ادامه مطلب

بتی کز غایت خوبی زند با مهر و مه پهلو

بتی کز غایت خوبی زند با مهر و مه پهلو به یک جا کی نهد با عاشقان رو سیه پهلو چو غنچه آنکه شبها برگ…

ادامه مطلب

باده ی صافم خلاص از آب حیوان کرده است

باده ی صافم خلاص از آب حیوان کرده است فتوی پیر مغان کار من آسان کرده است بارها دل باز آوردم ز دام میفروش تانگه…

ادامه مطلب

ای فتنه ی جمالت روی چو ماه یوسف

ای فتنه ی جمالت روی چو ماه یوسف نیرنگ ساز خالت چشم سیاه یوسف پیش تو مهوشان را رخ بر زمین طاعت چون سجده ی…

ادامه مطلب

ای بکرشمه هر زمان گلبن باغ دیگری

ای بکرشمه هر زمان گلبن باغ دیگری من شده کوه درد و تو لاله ی راغ دیگری سوز تو در دل حزین چون نگرم بنیکوان…

ادامه مطلب

آنکه بتیزی زبان نرم کند ادیب را

آنکه بتیزی زبان نرم کند ادیب را نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را ناله ی مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر منکه بهانه…

ادامه مطلب

التفات چشم آن مشکین‌غزالم می‌کشد

التفات چشم آن مشکین‌غزالم می‌کشد مردمی‌ها می‌کند کز انفعالم می‌کشد گرچه آزادم ز قید دانه و دام هوس شوق دام و دانهٔ آن زلف و…

ادامه مطلب

از چه مجنون مرغ را بر فرق خود جا کرده بود

از چه مجنون مرغ را بر فرق خود جا کرده بود غالبا از پیش لیلی نامه‌ای آورده بود از من محروم دی چون می گذشت…

ادامه مطلب

وقتست ای حریف که می در سبو کنند

وقتست ای حریف که می در سبو کنند دردیکشان بمنزل مقصود رو کنند ما جوی شیر و قصر زبرجد گذاشتیم ساقی بگو که میکده را…

ادامه مطلب

هرگز این دست تهی بند نقابی نکشید

هرگز این دست تهی بند نقابی نکشید خم زلفی نگرفت و می نابی نکشید سر آبی فلک عشوه گرم جلوه نداد کان سر آب در…

ادامه مطلب

نوروز علم برزد و گل در چمن آمد

نوروز علم برزد و گل در چمن آمد خورشید سفر کرده ی من در وطن آمد مرغی که ز هجران گلی داشت ملالی در باغ…

ادامه مطلب

نتوانم که بینم از دورش

نتوانم که بینم از دورش آه از شرم چشم مخمورش نیست در شهر کس که عاشق نیست چه بلا گشت حسن مشهورش این چراغ از…

ادامه مطلب

منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب

منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب شده بر آتش شوق تو چو پروانه مقرب شب وصلت که دران پرده کند عقل…

ادامه مطلب

مرغ دلم به حلقهٔ مویی نهاده رخ

مرغ دلم به حلقهٔ مویی نهاده رخ در باغ وصل بر گل رویی نهاده رخ مست وصال چون نشود آنکه هر نفس بیخود بجیب غالیه…

ادامه مطلب

مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من

مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من دلم کز داغ هجران شد سیه…

ادامه مطلب

ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست

ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست فریاد ما ز جلوه ی آن روی چون گلست گویا ندارد از قدو زلف تو آگهی…

ادامه مطلب

گل گل رخت ز دیده ی نمناک من شکفت

گل گل رخت ز دیده ی نمناک من شکفت گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن…

ادامه مطلب

گاهی عتاب و گاه ترحم نموده‌‌ای

گاهی عتاب و گاه ترحم نموده‌‌ای گه زهر چشم و گاه تبسم نموده‌ای با اهل درد جور و جفا کرده‌ای به ناز مهر و وفا…

ادامه مطلب

فغان ز بازی اسب و هوای خانه ی زینش

فغان ز بازی اسب و هوای خانه ی زینش که باد خاک قدم صد نگارخانه ی چینش تبارک الله از آن آب و رنگ خاتم…

ادامه مطلب

عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو

عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو چنانکه از ورق گل چکد گلاب فرو خطت چو سنبل مشگین بود سحرخیزی گرفته هر طرفش نور آفتاب…

ادامه مطلب

شکر خدا که با من بیدل نشست یار

شکر خدا که با من بیدل نشست یار می خورد و بی حجاب بمحفل نشست یار منعم نه آگهست که با بینوای شهر آمد بدرد…

ادامه مطلب

سیمای توام در دل پر نور نگنجد

سیمای توام در دل پر نور نگنجد نور شجر حسن تو در طور نگنجد در حلقه ی دلها ز صدای نی تیرت شوریست که در…

ادامه مطلب

ساقی چه سر گران به من زار گشته‌ای

ساقی چه سر گران به من زار گشته‌ای پیمانه‌ای بنوش که هشیار گشته‌ای در بحر خواب بودی و طوفان گرفته بود اکنون قیامتست که بیدار…

ادامه مطلب

ز دورت بینم و پوشم نر از غیرت دیده

ز دورت بینم و پوشم نر از غیرت دیده بچشم دل کنم نظاره یی بی منت دیده برای جلوه ی خیل خیالت در حریم دل…

ادامه مطلب

رسید آن شمع و از هر جانبی پروانه می‌جوید

رسید آن شمع و از هر جانبی پروانه می‌جوید پریشان کرده کاکل عاشق دیوانه می‌جوید ز بدخویی و مستی خون کند در کاسه‌ام اکنون که…

ادامه مطلب

دهی حیات ابد این دم از تو نیست عجب

دهی حیات ابد این دم از تو نیست عجب به یک کرشمه کشی این هم از تو نیست عجب ز من که سوخته ام عیش…

ادامه مطلب

دلا بی نقد جان راه سر کویش نپیمایی

دلا بی نقد جان راه سر کویش نپیمایی که نتوان رفت راه کعبه تا نبود توانایی مرا جان بر لب و گفتی که می آیم…

ادامه مطلب

دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم

دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار در سینه آن…

ادامه مطلب

خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم

خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم…

ادامه مطلب

خلقی به حسن خویش گرفتار دیده‌ای

خلقی به حسن خویش گرفتار دیده‌ای زان ناز می‌کنی که خریدار دیده‌ای چندانکه خشم و ناز کنی زارتر شوم زارم ازآن کشی که مرا زار…

ادامه مطلب

چون بدلسوزی من یار زبان تیز کند

چون بدلسوزی من یار زبان تیز کند بسخن پسته ی خندان شکر آمیز کند گر دهان تلخی فرهاد بدآمد، شیرین خنده بر انجمن عشرت پرویز…

ادامه مطلب

چندانکه رفته ام بچمن گل ندیده ام

چندانکه رفته ام بچمن گل ندیده ام فیض بهار و منفعت مل ندیده ام زان عاشقان نیم که بدانم وفای گل من غیر نامرادی بلبل…

ادامه مطلب

جفای لاله رخان راحت و فراغ منست

جفای لاله رخان راحت و فراغ منست هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ منست سزد که آتش دل بر فلک زبانه کشد ازین هوی…

ادامه مطلب

ترک من جانب صحرا پی نخجیر شدست

ترک من جانب صحرا پی نخجیر شدست هر سر موی دگر بر تن من تیر شدست در دلش هست که چون آب خورد خون مرا…

ادامه مطلب

تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم

تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم…

ادامه مطلب

بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا

بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا ز داغش آتشی افروزم و پهلو نهم آنجا چو بینم دردمندی بر سر ره بی‌خود افتاده به…

ادامه مطلب

بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من

بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من که جز درد و بلای عاشقی چیزی ندید از من بود بر هر سر…

ادامه مطلب

بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی

بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی غم دل عیان نسازم که بدان رسیده باشی چکند کسی که عمری بغزال نیم خوابت…

ادامه مطلب

باده در جامت مدام از اشک گلگون منست

باده در جامت مدام از اشک گلگون منست غنچه ی لعل تو گویا تشنه ی خون منست خرم آن محفل که عمدا گویم از لیلی…

ادامه مطلب

ای غنچهٔ تو در سخن از سر معنوی

ای غنچهٔ تو در سخن از سر معنوی نخلت کرشمه‌بار ز انفاس عیسوی شیرین‌خرام من گذری کن به بوستان تا گل به مقدمت فگند تاج…

ادامه مطلب