به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری

به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری من پیر بس حریصم چه بلاست حرص و پیری چکنم که چون تو یوسف نتوان خرید وصلت نه…

ادامه مطلب

بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است

بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است هزار ساله غم از بهر یک نفس شادی است غلام همت آنم که بنده عشق است…

ادامه مطلب

بسکه حیران گشته ام در جلوه رفتار ازو

بسکه حیران گشته ام در جلوه رفتار ازو خشک برجا مانده ام چون صورت دیوار ازو او که از لب زنده سازد مرده را همچون…

ادامه مطلب

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود بی سلسله اینست پریشانی زلفت ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود…

ادامه مطلب

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت…

ادامه مطلب

بآرزوی تو خوشحال میتوان بودن

بآرزوی تو خوشحال میتوان بودن بیک نگاه تو صد سال میتوان بودن قبول بخت بباید که کشته تو شوم شهید عشق باقبال میتوان بودن اگر…

ادامه مطلب

ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم

ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم چند بر آرزو زیم آرزوی محال هم لعبت چنین مگر تویی کز هوس تو بت پرست صوفی…

ادامه مطلب

ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری

ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری با من چو وفایی نکنی جنگ چه داری خورشید صفت نامزد عشق تو شهریست از مهر من سوخته دل…

ادامه مطلب

ای عاشق بی دیده که در عیب منستی

ای عاشق بی دیده که در عیب منستی گر ساقی ما را تو ببینی بپرستی فردا ز تو چون لاله اثر نیست درین باغ امروز…

ادامه مطلب

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

ای حیرت صفات تو بند زبان ما انگشت حیرت است زبان در دهان ما جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای زان دلنشین بود…

ادامه مطلب

ای با سگت فرشته دم از بندگی زده

ای با سگت فرشته دم از بندگی زده تنها نه او که هرکه دم از زندگی زده پیش رخ تو گل نشکفت بلکه باغ آتش…

ادامه مطلب

آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت

آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت در هرکه زد آتش رخ او جان مرا سوخت گفتم که چرا سوختی ام خنده زنان گفت از…

ادامه مطلب

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی کافر دل اینزمانی، هرگز چنین نبودی حسنت قیامتی شد از خط اگرچه دایم خوش بوده یی…

ادامه مطلب

یار باید بر سر ما سایه گستر بودنش

یار باید بر سر ما سایه گستر بودنش هرکه شد خورشید باید ذره پرور بودنش پیش ما سهل است چون فرهاد ترک جان ولی حیف…

ادامه مطلب

وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند

وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند وان چاشنی چو شیره جان در مذاق ماند نیک اختران بر اوج شرف همچو آفتاب بخت ستاره سوخته…

ادامه مطلب

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی بکه نسبتت کنم من که بهیچکس نمانی بسماع چون درآیی من و صدهزار چون من همه جان…

ادامه مطلب

هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی

هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی گر پس از صد سال خواهد مرد خوندارش تویی گرچه از مستی در آزارم ولی جام دلم به بود…

ادامه مطلب

هرچند که از یار جز آزار ندیدم

هرچند که از یار جز آزار ندیدم هرچند که دیدم به از یار ندیدیم کس نیستکه در صحبت او نیست خراشی جز لاله رخ خود…

ادامه مطلب

هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست

هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی چون…

ادامه مطلب

نیست آن در که ز گوش آمده تا دوش ترا

نیست آن در که ز گوش آمده تا دوش ترا می چکد آب لطافت زبنا گوش ترا یک نگاه از رخ زیبات مرا هست طمع…

ادامه مطلب

نه آه از جان زار من برآمد

نه آه از جان زار من برآمد که دود از روزگار من برآمد ربودند از من مجنون غزالی که عمری در کنار من برآمد مگر…

ادامه مطلب

نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش

نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی…

ادامه مطلب

نازکتر از گل است بسی طبع و خوی تو

نازکتر از گل است بسی طبع و خوی تو آواز چون بلند کند کس بروی تو یاران حریف جام وصال تو ای گلند من عندلیب…

ادامه مطلب

مهرم چو میکشد مکش از شیوه های جور

مهرم چو میکشد مکش از شیوه های جور آنرا که تاب لطف نباشد چه جای جور صاحب هوس گدایی لطف از تو میکند صاحب نظر…

ادامه مطلب

من که چون لاله ز داغ تو بر افروخته ام

من که چون لاله ز داغ تو بر افروخته ام رخ بر افروخته ام از می و دلسوخته ام رشته جان مرا سوزن مژگان تو…

ادامه مطلب

من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم

من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم که از دست رقیب خار خاری در جگر دارم مرا گویی که یارت کیست خواهم…

ادامه مطلب

مستی و غم از طعن بداندیش نداری

مستی و غم از طعن بداندیش نداری آه از تو که یکذره غم خویش نداری پیش همه از خنده نمک چند فشانی گویا خبری زین…

ادامه مطلب

مرا که گبر و مسلمان نظر پرست شناسد

مرا که گبر و مسلمان نظر پرست شناسد خوشم که هر کسی ام انچنانکه مست شناسد اگر چه مستم و رسوا ز طعن غیر خلاصم…

ادامه مطلب

مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست

مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی آیینه یی به…

ادامه مطلب

ما عاشقیم و روی بتان قبله گاه ماست

ما عاشقیم و روی بتان قبله گاه ماست بر جرم عاشقی همه عالم گواه ماست از شوخی نظر دل ما خون بریخت هر بد که…

ادامه مطلب

لعل او کز برگ گل رنگین تر و نازکترست

لعل او کز برگ گل رنگین تر و نازکترست جان شیرین است و از جان هم بسی شیرین ترست خواب در چشمم نیاید بی گل…

ادامه مطلب

گنج قارون بزمین رفت و ملامت باقی است

گنج قارون بزمین رفت و ملامت باقی است عشق گنجی است که تا روز قیامت باقی است پیش تابوت من ای نخل خرامان بگذر که…

ادامه مطلب

گشاد صد دل از آن غنچه شکر خند است

گشاد صد دل از آن غنچه شکر خند است به یک کرشمه او کار خلق در بند است به خنده نمیکنت که بر دلم دارد…

ادامه مطلب

گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز

گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز گرچه نقد دین و دل همچون زلیخا باختم یوسف ار…

ادامه مطلب

گر نمیخواهی مرا، صید دل غمدیده چیست

گر نمیخواهی مرا، صید دل غمدیده چیست ور نمیدزدی دلم این دیده دزدیده چیست؟ آفتاب حسنی و ذرات عالم عاشقت خاطرت ای آفتاب از بهر…

ادامه مطلب

گر شوم خاک ره و سبزه دمد از گل من

گر شوم خاک ره و سبزه دمد از گل من حسرت سبزه خطت نرود از دل من ای چراغ نظر و شمع شبستان همه یکشب…

ادامه مطلب

گر تیغ تو خواهد سر و جان هم چه نزاع است

گر تیغ تو خواهد سر و جان هم چه نزاع است جان پیش تو چون خاک بود سر چه متاع است چون پای تو بوسم…

ادامه مطلب

گذشت در هوست عمر و یک نفس باقی است

گذشت در هوست عمر و یک نفس باقی است هنوز تا نفسی هست این هوس باقی است بهار عمر خزان گشت و گل برفت از…

ادامه مطلب

کی آب خضر همدم طبع سلیم ماست

کی آب خضر همدم طبع سلیم ماست ما و شراب کهنه که یار قدیم ماست ما را هوای عرش ازین آستانه نیست حقا که آستان…

ادامه مطلب

کشتهٔ تیرت که ازوی استخوان‌ها مانده است

کشتهٔ تیرت که ازوی استخوان‌ها مانده است گرچه خود رفت از میان اما نشان‌ها مانده است حسرت درد تو با من ماند و جان و…

ادامه مطلب

کام دلم از وصل بیک سجده روا کن

کام دلم از وصل بیک سجده روا کن اینکار نه از بهر من از بهر خدا کن محنت زده و تیره دل از شام فراقم…

ادامه مطلب

فکر وصلت کسش خیال مباد

فکر وصلت کسش خیال مباد کس در اندیشه محال مباد در پریزاده مردمی نبود آدمی زاده را زوال مباد گر بنوشی بجای می خونم خون…

ادامه مطلب

غرق خونم که ازین بحر کناری گیرم

غرق خونم که ازین بحر کناری گیرم سر بصحرا نهم و دامن خاری گیرم چند باشند جوانان بکنار از من پیر وقت آنست که من…

ادامه مطلب

عمریست که من خاک ره درد کشانم

عمریست که من خاک ره درد کشانم چون سایه قدم بر قدم پیر مغانم از زهد برندی چو فتادم چه تفاوت آن روز همین بودم…

ادامه مطلب

عالم چو آفتاب پر از نور کرده‌ای

عالم چو آفتاب پر از نور کرده‌ای ما را چو سایه از بر خود دور کرده‌ای ای مست نرگس تو جهانی ز جام عیش ما…

ادامه مطلب

عاشق آشفته دل از طعنه خامی نشود

عاشق آشفته دل از طعنه خامی نشود دامن پاک کس آلوده بجامی نشود می خور و سبحه و سجاده صد پاره بهل مزغ زیرک ز…

ادامه مطلب

شوخی که می نخورده دل خلق خون کند

شوخی که می نخورده دل خلق خون کند وای آنزمان که چهره ز خون لاله گون کند گوید مجوی وصلم و نظاره هم مکن پس…

ادامه مطلب

شدم هلاک و ز من جز دریغ و درد نماند

شدم هلاک و ز من جز دریغ و درد نماند بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند گذشت رقص کنان جان چو کرد از خود یار…

ادامه مطلب

شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست

شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادیست این که دل من غمین ازوست آن سرو پاکدامن ازین باغ کم مباد کاین پاک دیده را نظر…

ادامه مطلب

سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو

سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو زان‌ها که گوید جان من جان‌ها فدای روی تو در بت‌پرستی کافرم در…

ادامه مطلب