من بی می ناب زیستن نتوانم – حکیم عمر خیام

من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشیدن بار تن نتوانم من تنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من…

ادامه مطلب

دنیا همه سر بسر ترا خواسته گیر – حکیم عمر خیام

دنیا همه سر بسر ترا خواسته گیر صد گنج بزر و گوهر آراسته گیر پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف روزی دو…

ادامه مطلب

بر من قلم قضا جو بی من دانند – حکیم عمر خیام

بر من قلم قضا جو بی من دانند پس نیک و بدش ز من چرا می دانند دی، بی من و امروز، چو دی بی…

ادامه مطلب

آنرا منگر که ذوفنون آید مرد – حکیم عمر خیام

آنرا منگر که ذوفنون آید مرد در عهد و وفا نگر که چون آید مرد از عهده عهد اگر برون آید مرد از هرچه گمان…

ادامه مطلب

من باده خورم و لیک مستی نکنم – حکیم عمر خیام

من باده خورم و لیک مستی نکنم الا بقدح دراز دستی نه کنم دانی غرضم ز می پرستی چه بود تا همچو تو خویشتن پرستی…

ادامه مطلب

در ده صنما که جهانرا تابیست – حکیم عمر خیام

در ده صنما که جهانرا تابیست ز آن می که گل نشاط را زو آبیست بشتاب که آتش جوانی آبیست در یاب که بیداری دولت…

ادامه مطلب

با روی نکو و لب و جوی و مل و ورد – حکیم عمر خیام

با روی نکو و لب و جوی و مل و ورد تا بتوانم عیش و طرب خواهم کرد تا بوده ام و باشم و خواهم…

ادامه مطلب

افسوس که نامۀ جوانی طی شد – حکیم عمر خیام

افسوس که نامۀ جوانی طی شد وین تازه تهار زندگانی طی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد…

ادامه مطلب

ماییم خریدار می کهنه و نو – حکیم عمر خیام

ماییم خریدار می کهنه و نو و انگاه فروشنده جنت به دو جو دانی که پس از مرگ کجا خواهی رفت می پیش من آر…

ادامه مطلب

در کارگه کوزه گری کردم رای – حکیم عمر خیام

در کارگه کوزه گری کردم رای در پایه چرخ دیدم استاد بپای میکرد دلیر کوزه رادسته و سر از کلۀ پادشاه و از دست گدای…

ادامه مطلب

بر دار پیاله و سبو ای دلجو – حکیم عمر خیام

بر دار پیاله و سبو ای دلجو بر گرد بگرد سبزه زار و لب جو کاین چرخ بسی قد بتان مهرو صد بار پیاله کرد…

ادامه مطلب

اندازۀ عمر بیش از شصت منه – حکیم عمر خیام

اندازۀ عمر بیش از شصت منه هر جا که قدم نهی به جز مست منه زان پیش که کاسه سرت کوزه کنند تو کوزه ز…

ادامه مطلب