گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون

گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون تا نپنداری که جان از پیچ و تاب آید برون ضربتی باید که جان خفته برخیزد…

ادامه مطلب

عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد

عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد عاشق آنست که بر کف دو جهانی دارد عاشق آن است که تعمیر کند عالم خویش در…

ادامه مطلب

ز رسم و راه شریعت نکرده ام تحقیق

ز رسم و راه شریعت نکرده ام تحقیق جز اینکه منکر عشق است کافر و زندیق مقام آدم خاکی نهاد دریا بند مسافران حرم را…

ادامه مطلب

در این صحرا گذر افتاد شاید کاروانی را

در این صحرا گذر افتاد شاید کاروانی را پس از مدت شنیدم نغمه های ساربانی را اگر یک یوسف از زندان فرعونی برون آید بغارت…

ادامه مطلب

تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود

تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود هزار چشم براه تو از ستاره گشود چه کویمت که چه بودی چه کرده ئی چه شدی که…

ادامه مطلب

بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو

بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو که نیرزد به جوی اینهمه دیرینه و نو چون پرکاه که در رهگذر باد افتاد رفت اسکندر و…

ادامه مطلب

این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا

این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا این جام جهان بینم روشن تر ازین بادا تلخی که فرو ریزد گردون به سفال من در…

ادامه مطلب

من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم

من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم به نظارهٔ جمالی چو ستاره دیده بازم بهوای زخمه تو همه نالهٔ خموشم تو باین گمان که…

ادامه مطلب

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد سخن دراز کند لذت نظر ندهد شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم اگرچه نخل بلند…

ادامه مطلب

عشق اندر جستجو افتاد آدم حاصل است

عشق اندر جستجو افتاد آدم حاصل است جلوهٔ او آشکار از پردهٔ آب و گل است آفتاب و ماه و انجم میتوان دادن ز دست…

ادامه مطلب

رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت

رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت تو مرا ذوق بیان دادی و گفتی…

ادامه مطلب

خیز و بخاک تشنه ئی بادهٔ زندگی فشان

خیز و بخاک تشنه ئی بادهٔ زندگی فشان آتش خود بلند کن آتش ما فرونشان میکدهٔ تهی سبو حلقه خود فرامشان مدرسهٔ بلند بانگ بزم…

ادامه مطلب

جهان رنگ و بو پیدا تو میگوئی که راز است این

جهان رنگ و بو پیدا تو میگوئی که راز است این یکی خود را بتارش زن که تو مضراب و ساز است این نگاه جلوه…

ادامه مطلب

برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا

برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا تپید عشق و درین کشت نا بسامانی هزار دانه…

ادامه مطلب

این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من است

این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من است جلوهٔ او گرو دیدهٔ بیدار من است همه آفاق که گیرم به نگاهی او را حلقه ئی…

ادامه مطلب

هوس هنوز تماشا گر جهانداری است

هوس هنوز تماشا گر جهانداری است دگر چه فتنه پس پرده های زنگاری است زمان زمان شکند آنچه می تراشد عقل بیا که عشق مسلمان…

ادامه مطلب

مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند

مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند کرشمه سنج و ادا فهم و صاحب نظرند چه جلوه هاست که دیدند در کف خاکی…

ادامه مطلب

کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت

کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت در هجوم گل و ریحان غم دم سازی داشت محرمی خواست ز مرغ چمن و باد…

ادامه مطلب

عرب که باز دهد محفل شبانه کجاست

عرب که باز دهد محفل شبانه کجاست عجم که زنده کند رود عاشقانه کجاست بزیر خرقهٔ پیران سبوها چه خالی است فغان که کس نشناسد…

ادامه مطلب

دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا

دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا به ذره ذره توان دیده جان پاک آنجا می مغانه ز مغ زادگان نمی گیرند نگاه می شکند…

ادامه مطلب

خوشتر ز هزار پارسائی

خوشتر ز هزار پارسائی گامی به طریق آشنائی در سینهٔ من دمی بیاسای از محنت و کلفت خدائی ما را ز مقام ما خبر کن…

ادامه مطلب

جانم در آویخت با روزگاران

جانم در آویخت با روزگاران جوی است نالان در کوهساران پیدا ستیزد پنهان ستیزد ناپایداری با پایداران این کوه و صحرا این دشت و دریا…

ادامه مطلب

بصدای درمندی بنوای دلپذیری

بصدای درمندی بنوای دلپذیری خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری تو بروی بینوائی در آن جهان گشادی که هنوز آرزویش ندمیده در ضمیری ز نگاه…

ادامه مطلب

ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ

ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ در من نگر که میدهم از زندگی سراغ ما رنگ شوخ و بوی پریشیده نیستیم مائیم…

ادامه مطلب

هوای خانه و منزل ندارم

هوای خانه و منزل ندارم سر راهم غریب هر دیارم سحر می گفت خاکستر صبا را «فسرد از باد این صحرا شرارم گذر نرمک ،…

ادامه مطلب

مرغ خوش لهجه و شاهین شکاری از تست

مرغ خوش لهجه و شاهین شکاری از تست زندگی را روش نوری و ناری از تست دل بیدار و کف خاک و تماشای جهان سیر…

ادامه مطلب

کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را

کف خاکی برگ و سازم برهی فشانم او را به امید اینکه روزی بفلک رسانم او را چه کنم چه چاره گیرم که ز شاخ…

ادامه مطلب

صورت گری که پیکر روز و شب آفرید

صورت گری که پیکر روز و شب آفرید از نقش این و آن بتماشای خود رسید صوفی! برون ز بنگه تاریک پا بنه فطرت متاع…

ادامه مطلب

دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا

دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا فسان کشیده بروی زمانه آخت مرا من آن جهان خیالم که فطرت ازلی جهان بلبل و گل…

ادامه مطلب

خیال من به تماشای آسمان بود است

خیال من به تماشای آسمان بود است بدوش ماه به آغوش کهکشان بود است گمان مبر که همین خاکدان نشیمن ماست که هر ستاره جهان…

ادامه مطلب

تمهید

ز جان خاور آن سوز کهن رفت دمش واماند و جان او ز تن رفت چو تصویری که بی تار نفس زیست نمی داند که…

ادامه مطلب

برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی

برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی که از اندیشه برتر می پرد آه سحر گاهی تو ای شاهین نشیمن در چمن کردی…

ادامه مطلب

ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را

ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را زنده کن از صدای من خاک هزار ساله را با دل ما چها کنی تو…

ادامه مطلب

یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی

یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی جام می در دست من مینای می در دست وی درکنار آئی خزان ما زند…

ادامه مطلب

مرا براه طلب بار در گل است هنوز

مرا براه طلب بار در گل است هنوز که دل به قافله و رخت و منزل است هنوز کجا ست برق نگاهی که خانمان سوزد…

ادامه مطلب

کشیدی باده ها در صحبت بیگانه پی در پی

کشیدی باده ها در صحبت بیگانه پی در پی بنور دیگران افروختی پیمانه پی در پی ز دست ساقی خاور دو جام ارغوان در کش…

ادامه مطلب

شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است

شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است فشردهٔ جگر من به شیشهٔ عجم است چو موج می تپد آدم به جستجوی وجود هنوز تا به…

ادامه مطلب

دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم

دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم کجا چشمی که بیند آن تماشائی که من دارم دگر دیوانه ئی آید که در شهر…

ادامه مطلب

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشنائی ها بدرگاه سلاطین تا کجا این چهره سائی ها بیاموز…

ادامه مطلب

تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم

تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم به طواف خانه کاری بخدای خانه دارم شرر پریده رنگم مگذر ز جلوهٔ من که بتاب یک…

ادامه مطلب

بر عقل فلک پیما ترکانه شبیخون به

بر عقل فلک پیما ترکانه شبیخون به یک ذره درد دل از علم فلاطون به دی مغبچه ئی با من اسرار محبت گفت اشکی که…

ادامه مطلب

ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز

ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز کاشانهٔ ما رفت بتاراج غمان خیز از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز از گرمی هنگامه آتش…

ادامه مطلب