صدای قفلِ در پَر داد کفترهای چاهی را

صدای قفلِ در پَر داد کفترهای چاهی را
به چشمانم فرو کردند نور صبحگاهی را

سپس با چشمبند از چاه سلولم به در بردند
مبادا در مسیر خود ببینم جز سیاهی را

کسی خونسرد می‌زد مُهر پای حکم تقدیرم
کسی بر باد می‌داد آخرین امّید واهی را

وکیل ناامیدم ناله‌ای می‌کرد گهگاهی
که طولانی کند شاید روند دادخواهی را

تمام نامه‌ها ناخوانده در پرونده‌ای بسته
فقط پر کرده بودم کوه کاغذهای کاهی را

چه سودی داشت زاری‌ها، تضرّع‌ها تمام شب
کجا باور کنم الطاف پنهان الهی را

حرج بر قاضی آسوده‌خاطر نیست، می‌دانم
که ماهی‌گیر هرگز نشنود فریاد ماهی را

چنان این زندگی را ترک خواهم گفت یکباره
که ابراهیم ادهم ترک گوید پادشاهی را

به سوی کعبه می‌رفتم که ره بردم به ترکستان
تمام عمر پیمودم مسیری اشتباهی را

سمانه کهرباییان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *