لبخند سپیده در بهاران داری

لبخند سپیده در بهاران داری پویایی جویبار و باران داری نرمای نسیم و بوی گل خنده ی باغ داری همه را و بی شماران داری…

ادامه مطلب

باد آمد و بوی نوبهاران با او

باد آمد و بوی نوبهاران با او ابر آمد و نرم باران با او خاموشی باغ را شکستند که صبح گل سر زد و گلبانگ…

ادامه مطلب

پر سوخته ی شرار پرهیز توام

پر سوخته ی شرار پرهیز توام دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام گنجایش دیگری ندارد دل من همچون قدح شراب لبریز توام محمد رضا شفیعی…

ادامه مطلب

رفتی تو و بی تو ذوق می نوشی نیست

رفتی تو و بی تو ذوق می نوشی نیست کاریم به جز سکوت و خاموشی نیست دانی تو و عالمی سراسر دانند گر از تو…

ادامه مطلب

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداری آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند کاین لحظه…

ادامه مطلب

با من سخن تو در میان آوردند

با من سخن تو در میان آوردند گلبرگ بهار در خزان آوردند خاموش ترین سکوت صحراها را با نام تو باز در فغان آوردند محمد…

ادامه مطلب