من حاصل عمر خود ندارم جز غم

من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم باوفا ندیدم جز درد یک مونس نامزد…

ادامه مطلب

خوبان جهان صید توان کرد به زر

خوبان جهان صید توان کرد به زر خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر نرگس که کله دار جهان است ببین کاو نیز…

ادامه مطلب

ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده

ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده یاقوت لبت در عدن پرورده همچون لب خود مدام جان می‌پرور زان راح که روحیست به تن پرورده

ادامه مطلب

هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد

هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید…

ادامه مطلب

سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر

سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر وآغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر

ادامه مطلب

ای باد حدیث من نهانش می‌گو

ای باد حدیث من نهانش می‌گو سر دل من به صد زبانش می‌گو می‌گو نه بدانسان که ملالش گیرد می‌گو سخنی و در میانش می‌گو

ادامه مطلب

نی دولت دنیا به ستم می‌ارزد

نی دولت دنیا به ستم می‌ارزد نی لذت مستی‌اش الم می‌ارزد نه هفت هزار ساله شادی جهان این محنت هفت روزه غم می‌ارزد

ادامه مطلب

چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود

چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود نرگس به هوای می قدح ساز شود فارغ دل آن کسی که مانند حباب هم در سر میخانه سرانداز شود

ادامه مطلب

ای دوست دل از جفای دشمن درکش

ای دوست دل از جفای دشمن درکش با روی نکو شراب روشن درکش با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش

ادامه مطلب

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت دلها همه در چاه زنخدان انداخت وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

ادامه مطلب

در آرزوی بوس و کنارت مردم

در آرزوی بوس و کنارت مردم وز حسرت لعل آبدارت مردم قصه نکنم دراز کوتاه کنم بازآ بازآ کز انتظارت مردم

ادامه مطلب

آن جام طرب شکار بر دستم نه

آن جام طرب شکار بر دستم نه وان ساغر چون نگار بر دستم نه آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود دیوانه شدم بیار بر…

ادامه مطلب

ماهی که نظیر خود ندارد به جمال

ماهی که نظیر خود ندارد به جمال چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال در سینه دلش ز نازکی بتوان دید مانندهٔ سنگ خاره…

ادامه مطلب

چشم تو که سحر بابل است استادش

چشم تو که سحر بابل است استادش یا رب که فسونها برواد از یادش آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال آویزهٔ در ز…

ادامه مطلب

اول به وفا می وصالم درداد

اول به وفا می وصالم درداد چون مست شدم جام جفا را سرداد پر آب دو دیده و پر از آتش دل خاک ره او…

ادامه مطلب

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند یک قطرهٔ…

ادامه مطلب

چشمت که فسون و رنگ می‌بازد از او

چشمت که فسون و رنگ می‌بازد از او افسوس که تیر جنگ می‌بارد از او بس زود ملول گشتی از همنفسان آه از دل تو…

ادامه مطلب

از چرخ به هر گونه همی‌دار امید

از چرخ به هر گونه همی‌دار امید وز گردش روزگار می‌لرز چو بید گفتی که پس از سیاه رنگی نبود پس موی سیاه من چرا…

ادامه مطلب

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست آیینه به دست و روی خود می‌آراست دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت وصلم طلبی زهی خیالی که توراست

ادامه مطلب

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که…

ادامه مطلب

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی‌تو چون…

ادامه مطلب

لب باز مگیر یک زمان از لب جام

لب باز مگیر یک زمان از لب جام تا بستانی کام جهان از لب جام در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است…

ادامه مطلب

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و…

ادامه مطلب

گر همچو من افتادهٔ این دام شوی

گر همچو من افتادهٔ این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با…

ادامه مطلب

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته…

ادامه مطلب

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات

ادامه مطلب

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن با لشگر غم چه بایدت کوشیدن سبز است لبت ساغر از او دور مدار می بر لب سبزه…

ادامه مطلب

مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس

مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر…

ادامه مطلب

با می به کنار جوی می‌باید بود

با می به کنار جوی می‌باید بود وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود این مدت عمر ما چو گل ده روز است خندان لب و تازه‌روی…

ادامه مطلب

عمری ز پی مراد ضایع دارم

عمری ز پی مراد ضایع دارم وز دور فلک چیست که نافع دارم با هر که بگفتم که تو را دوست شدم شد دشمن من…

ادامه مطلب

با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی

با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می چون گرم شود ز باده ما را رگ و…

ادامه مطلب

قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای

قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای ما را نگذارد که درآییم ز پای تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای سرپنجهٔ دشمن افکن ای…

ادامه مطلب

این گل ز بر همنفسی می‌آید

این گل ز بر همنفسی می‌آید شادی به دلم از او بسی می‌آید پیوسته از آن روی کنم همدمی‌اش کز رنگ وی‌ام بوی کسی می‌آید

ادامه مطلب

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک…

ادامه مطلب

عشق رخ یار بر من زار مگیر

عشق رخ یار بر من زار مگیر بر خسته دلان رند خمار مگیر صوفی چو تو رسم رهروان می‌دانی بر مردم رند نکته بسیار مگیر

ادامه مطلب

ای کاش که بخت سازگاری کردی

ای کاش که بخت سازگاری کردی با جور زمانه یار یاری کردی از دست جوانی‌ام چو بربود عنان پیری چو رکاب پایداری کردی

ادامه مطلب

من باکمر تو در میان کردم دست

من باکمر تو در میان کردم دست پنداشتمش که در میان چیزی هست پیداست از آن میان چو بربست کمر تا من ز کمر چه…

ادامه مطلب

در سنبلش آویختم از روی نیاز

در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار در عیش خوش‌آویز نه در عمر…

ادامه مطلب

ایام شباب است شراب اولیتر

ایام شباب است شراب اولیتر با سبز خطان بادهٔ ناب اولیتر عالم همه سر به سر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر

ادامه مطلب

هر روز دلم به زیر باری دگر است

هر روز دلم به زیر باری دگر است در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید بیرون ز کفایت تو…

ادامه مطلب

در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل

در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل بربست مشاطه‌وار پیرایهٔ گل از سایه به خورشید اگرت هست امان خورشید رخی طلب کن و سایهٔ…

ادامه مطلب

ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو

ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو حیران و خجل نرگس مخمور از تو گل با تو برابری کجا یارد کرد کاو نور ز مه دارد…

ادامه مطلب