محمد کاظم کاظمی
محمد کاظم کاظمیر
محمد کاظم کاظمی (زادهٔ ۱۳۴۶، هرات) شاعر و نویسندۀ افغانستانی است. کاظمی عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی میباشد.وی در سال ۱۳۹۵…
مرگ ممیز
مرگ ممیز در خبرها منتشر کردند: «چاوز مرده است آن که روی صندلیها کاشت پونز، مرده است» حیف شد… اما مرا با مردن چاوز چه…
پیوند
پیوند آیا شود بهار که لبخندمان زند؟ از ما گذشت، جانب فرزندمان زند آیا شود که بندزن پیر دورهگرد مانند کاسههای کهن بندمان زند؟ ما…
صلح کل
صلح کل موسی به دین خویش، عیسی به دین خویش ماییم و صلح کل در سرزمین خویش همسایگان خوب! قربان دستتان ما را رها کنید…
به زودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد
به زودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد به جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شد جهان در قرن نو بر صفحۀ تقویم میرقصد وطن آمادۀ برگشتن…
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفرهای که تهی بود، بسته…
پهلوان ۱۳۹۰
پهلوان ۱۳۹۰ پهلوانان شهر جادوییم، گام بر آهن مذاب زدیم لرزه بر جان کوه افکندیم، بند بر گردن شهاب زدیم نعرهای تا کشید پیل دمان،…
شمشیر و جغرافیا
شمشیر و جغرافیا بادی وزید و دشت سترون درست شد طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد شمشیر روی نقشهی جغرافیا دوید اینسان برای ما…
بازی
بازی دخترم! مکن بازی، بازی اشکنک دارد بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد هم به زور خود برخیز، هم به پای خود بشتاب رهروش نمیگویند هرکه…
شب، همچنان سیاه
شب، همچنان سیاه برای کابلِ همیشه زخمی حلق سرود پاره، لبهای خنده در گور تنبور و نَی در آتش، چنگ و سَرَنده در گور این…
به عابس قدسی به بهانۀ سفر روسیۀ او
به عابس قدسی به بهانۀ سفر روسیۀ او ناشران در مسکو و ویراستاران در مِشَد فرق بسیار است بین بخت نیک و بخت بد آن…
و آتش چنان سوخت بال وپرت را
و آتش چنان سوخت بال وپرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دنبال دفترچه خاطراتت دلم گشت هر گوشهٔ سنگرت را و پیدا نکردم…
شب یلدا
شب یلدا آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید نامۀ اعمالتان…
برادر! خار وُ خَس بسیار شد، جاروب را بردار
برادر! خار وُ خَس بسیار شد، جاروب را بردار سگان بسیار عَوعَو میکنند، آن چوب را بردار از این شمشیرهای چوبیِ کاکا، چه میآید؟ همان…
نابسامانی
نابسامانی کوه، پابند گرانجانی است آسمان در نابسامانی است ریشۀ نامردمی زندهاست زیر یک برف زمستانی است فتنه را گفتید خوابیده؟ فتنه بیدار است، پنهانی…
شب قدر
شب قدر شب قدر است، شود سال دگر زنده نباشی سعی کن ای پسر خوب که شرمنده نباشی بندۀ منتخب حضرت رحمان که نبودی میشود…
بازگشت
بازگشت غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمدهبودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد و سفرهای که تهیبود، بسته خواهدشد و…
ناصر فیض
ناصر فیض املت دستهدار، ناصر فیض انتهای خیار، ناصر فیض(۱) جِدّ او هست بینمک، اما طنز او شاهکار، ناصر فیض سوزنی و عبید و ایرج…
زمین سوخته
زمین سوخته درخت و چشمه و صحرا شروع شد از صفر برای ما و تو دنیا شروع شد از صفر درخت سوخته و چشمهای که…
این پیاده میشود آن سوار میشود
این پیاده میشود آن سوار میشود صفحه چیده میشود گیر و دار میشود این یکی به دست اسپ، آن یکی به پای فیل لشکر پیادگان…
مزرع خشخاش
مزرع خشخاش شعری تازه در پیوند با وقایع روز کشور این سال بلاخیز، چه پر زلزله طی شد طوفان حمل بند نشد، بهمن و دی…
سنگپشت پرنده
سنگپشت پرنده فصل کوچ پرندگان شده است، چه نشستی که «من دلم تنگ است» سنگپشت پرنده باش و برو، برو آنجا که نور و آهنگ…
آمد و رفت
آمد و رفت و قسمخوردهترین تیغ، فرود آمد و رفت ناگهان هرچه نفس بود، کبود آمد و رفت در خطرپوشی دیوار، ندیدیم چه شد برق…
نابسامانی از دهان تفنگ برای اهل فرنگ
نابسامانی از دهان تفنگ برای اهل فرنگ اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم نگفته بودم و اینک بلند میگویم نگفته بودم و جنگ است بعد…
دین ترازو
دین ترازو نه میخواهم از جام و ساغر نویسم، نه میخواهم از چشم جادو بگویم نه از ارتباطات شبهای هجران و آن آبشاران گیسو بگویم…
مریز آبروی سرازیر ما را
مریز آبروی سرازیر ما را به ما بازده نان و انجیر ما را خدایا اگر دستبند تجمّل نمیبست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت…
در سوگ آینه
در سوگ آینه در رثای امامخمینی (ره) امشب خبر کنید تمام قبیله را بر شانه میبرند امام قبیله را ای کاش میگرفت به جای تو…
گمشده
گمشده نذر حضرت خدیجه کبری، به مناسبت سالگرد وفات ایشان تن و جان و سر و مالم به فدای قدمت ای شریک دو جهانم! کم…
زمستان کابل
زمستان کابل ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسۀ دریده چه داری؟ باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟ ای ماه، محرم…
کندو
کندو مبادا ذوالفقارت سوی کس پهلو بچرخاند که باید بیاِزار از قلب میدان رو بچرخاند چهسان از فخر خواهی دَم زد؟ ای فرزند هندوکش! که…
در باب تحولات کشور ما
در باب تحولات کشور ما به زودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد به جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شد جهان در قرن نو بر صفحۀ…
کدام کشف؟ کدامین شهود؟ کو الهام؟
کدام کشف؟ کدامین شهود؟ کو الهام؟ بمیر شاعر بیچاره با چنین اوهام چه شد که بعد چهل سال هم ندانستی که چشم را به چه…
خطّ ممتد
خطّ ممتد ولی انسان چنان پیشی گرفت از دیو و از دد هم که صاف از بیم او جنّ و ملک خواندند «اشهد» هم کتاب…
قطار ۳۶۵
قطار ۳۶۵ سیصد و شصت و پنج روز غریب با قطاری از این مسیر گذشت سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر…
جان پدر
جان پدر برف لجوج آب شد و نوبهار شد جان پدر پرنده شد و رهسپار شد جان پدر پرنده شد و هر طرف که رفت…
کشت و کار
کشت و کار سرنیزه را به روی تفنگت سوار کن با آن زمین سوختهات را شیار کن وقتی تفنگ هست، زمین هم از آن توست…
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار مُهر امین و پستۀ خندان و زعفران. بگذار تا حقوق بگیرم، بزرگوار! گفتی…