غزلیات – صائب تبریزی
درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز
درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز گرچه از بیماری دل رنگ بررویم نماند یک دوجنگ روبروباز عفران…
در نظر هر که داد عشق تواش سروری
در نظر هر که داد عشق تواش سروری ملک سلیمان بود حلقه انگشتری چون به چمن بگذرد شعله رعنای تو سرو به بر می کند…
در گلویم اشک رنگارنگ می گردد گره
در گلویم اشک رنگارنگ می گردد گره کاروان در راههای تنگ می گردد گره نیست آغوش فلاخن جای لنگ سنگ را در سر مجنون کجا…
در کوی جان به قطع مراحل نمی رسیم
در کوی جان به قطع مراحل نمی رسیم تا گرد جسم هست به منزل نمی رسیم نه دین ما به جا و نه دنیای ما…
در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق
در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق مشت خونی کز جگر گاه یمن برداشتم با زبردستی سپهراهنین پی برنداشت از امانت بار سنگین که من…
در شهر اگر ملول نگردیم چون کنیم؟
در شهر اگر ملول نگردیم چون کنیم؟ دامان دشت نیست که مشق جنون کنیم ما کاسه سرنگون و فلک کاسه سرنگون در خانمان خرابی هم…
در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش در وطن هر که سبکبار نماید خود را چه کند با دل بی درد، کلام صائب؟ این…
در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست
در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست برگ عیش این چمن جز دست بر هم سوده نیست خنده گل می دهد یادی ز آغوش وداع در…
در دل من رشته آمال می گردد گره
در دل من رشته آمال می گردد گره زلف در این تنگنا چون خال می گردد گره نطق من در وقت عرض حال می گردد…
در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت
در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت چون گرفتی، کین کس در دل نمی باید گرفت یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف…
در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟
در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟ با رحمت خدای نجوشد کسی چرا؟ تا ابر نوبهار پریشان نگشته است چون رعد هر نفس نخروشد کسی…
در پرده شب هر که می ناب گرفته است
در پرده شب هر که می ناب گرفته است از دست خضر در ظلمات آب گرفته است شمع سر بالین بودش دولت بیدار آن را…
در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست دست بلند، حجت عجز شناورست رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن از خون نصیب تیغ به…
دخل ناقص بر سخن سنجان گرانی می کند
دخل ناقص بر سخن سنجان گرانی می کند سنگ کم در پله میزان گرانی می کند بر بخیلان گر قدوم میهمان باشد گران بر کریمان…
دامگاه تازه ای پرواز را منظور بود
دامگاه تازه ای پرواز را منظور بود این که می کردم نفس را راست گاهی در قفس گز ز تنهایی بنالد محض کافر نعمتی است…
داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما جغد می گردد همایون در خراب آباد ما جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران از تزلزل…
دارد متاع یوسف در هر گذر صفاهان
دارد متاع یوسف در هر گذر صفاهان امروز خوش قماشی ختم است بر صفاهان چون دلبران نوخط هر روز می فزاید بر دستگاه خوبی حسن…
خیال آب مرا در سرابها انداخت
خیال آب مرا در سرابها انداخت امید گنج مرا در خرابها انداخت اگر چه عشق ندارد ز من فسرده تری توان به سینه گرمم کبابها…
خون پامال بود شبنم گلزار وطن
خون پامال بود شبنم گلزار وطن دهن گرگ بود رخنه دیوار وطن این زمان پنجه شیرست به خونریزی من خارخاری که به دل بود ز…
خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست که سال و ماه به دیوانه سر به سر عیدست ز شهر دورشدن ها کفایت مجنون همین بس…
خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند
خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند زمین خویش به تدبیر آسمان سازند جماعتی که به تن از جهان جان سازند به تخته…
خورشید داغ گوهر عالم فروز ماست
خورشید داغ گوهر عالم فروز ماست دریا روان ز چشم خریدار کرده ایم داغ است چرخ از دل بی آرزوی ما این دشت را تهی…
خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی مرا
خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی مرا سیل نتواند ز جا کندن ز سنگینی مرا بود بی رنگی ز آفت جوشن داودیم تخته…
خمار می نکند زرد ارغوان ترا
خمار می نکند زرد ارغوان ترا خزان نسیم بهارست گلستان ترا ز نوشخند تو دلها شده است تنگ شکر ندیده گر چه ز تنگی کسی…
خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود
خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود به خواب نازندیده است دولت بیدار گشایشی که در آن…
خط مشکین او سودای عنبر را به جوش آرد
خط مشکین او سودای عنبر را به جوش آرد نگاه گرم او خون سمندر را به جوش آرد به جوش آورد خون صبح را روی…
خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست
خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست دیده از حق نمک بست و نمکدان را شکست گر چه از خط معنبر در سیاهی غوطه…
خط تو ریشه در رگ جان می دواندم
خط تو ریشه در رگ جان می دواندم خال تو تخم مهر به دل می فشاندم این شرم نارسا که نگهبان حسن توست از بهر…
خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود
خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود طوطی از پرتو این آینه غماز شود در ته زلف، رخش پرده گداز نظرست آه ازان روز که این…
زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد
زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد زننگ کفر من مو بر تن زنار برخیزد بگیر از آتش سوزنده تعلیم سبکروحی که با آن سرکشی در…
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید ازین رگ خون به زخم نیشتر بیرون نمی آید چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم…
زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد
زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد لاله خونگرم خاکستر به دامان آورد آسمان سست پی مرد شکوه عشق نیست رخش می باید که…
زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد
زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد درین دریا زشورش در صدف گوهر نمی بندد دم سرد ملامتگر چه سازد با دل گرمم؟ زبان…
زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک
زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک هزار چشمه حیوان بود روان درخاک ریاض جود همان روز بی طراوت شد که کرد ریشه قارون…
زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی صورت دیوار اگر از خانه بیرون آمدی خواجه هم می آمد از اندیشه دنیا برون جغد اگر از گوشه…
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو…
ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟
ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟ گل از ترانه بلبل شکفته می گردد ز زلف و عارض دلدار غافل افتاده است دلی که از…
ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است پی کشیدن دل هر بنفشه قلابی است لباس تقوی ما را فروغ گل برقی است کتان…
ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش
ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش گریبان چاک دارد شیشه را زور می نابش لب میگون او را نیست وقت خط برآوردن ز…
ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد که هرکه مانده شود بار کاروان گردد مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست که میهمان خجل از روی…
ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری زبان در کام او بادام در قندست پنداری به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من رگ…
ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها
ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت ها شکست عشق را از صبر بر خود…
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد بیار باده که طشت خرد ز بام افتاد حباب وار به سرگشتگی مثل گردد سفینه ای…
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام…
ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است ز چشم شیر، نیستان من چراغان است دلی که نقش تعلق به خود نمی گیرد اگر به…
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است شراب روشن اگر روی در زوال آورد خوشم که سر زدن…
ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها
ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها که می سازد زبان برق کوته خوشه چینی ها تلاش صدر کمتر کن که در…
ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد
ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد سرود بزم تو جز نغمه سپند مباد گشاد کار جهان در گشاده رویی توست ز تنگ گیری…
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر به زور می…
ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم ز برق شیشه می آب می شود سنگم چرا دلیر نباشد غنیم در جنگم که تا به شیشه…