بر من نمی‌نشینی نفسی به دلنوازی

بر من نمی‌نشینی نفسی به دلنوازی بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی همه سر بر آستان تو نهاده‌ایم، تا خود تو…

ادامه مطلب

بباد صبا گفتم از شوق دوش

بباد صبا گفتم از شوق دوش که درکارم، ار میتوانی، بکوش نشانی از آن نوشدارو بیار که سودای او بردم از مغز هوش نه زان…

ادامه مطلب

باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی

باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی هر ساعتی به شکلی، هر لحظه‌ای بینگی دوداز دلم برآری،…

ادامه مطلب

این همه پروانها، سوخته از چپ و راست

این همه پروانها، سوخته از چپ و راست شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟ شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟ وین همه…

ادامه مطلب

ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست

ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست بگشای دست و جان و دلت را…

ادامه مطلب

ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس

ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس می‌نشان جان و دل و آن دل و جان را میپرس در جهان هم نفسی جز تو…

ادامه مطلب

ای رخت خرم و دهانت خوش

ای رخت خرم و دهانت خوش وآن نظر کردن نهانت خوش روش قد نازنینت خوب شیوهٔ چشم ناتوانت خوش وصل آن رخ به جان همی…

ادامه مطلب

ای تن و اندامت از گل خرمنی

ای تن و اندامت از گل خرمنی عالمی حسنی تو در پیراهنی دل که بالای تو و روی تو دید کی فرود آید به سرو…

ادامه مطلب

ای از عرب و از عجمت مثل نزاده

ای از عرب و از عجمت مثل نزاده حسن تو عرب را و عجم را بتو داده در روی عجم چشم توصد تیر کشیده وز…

ادامه مطلب

آن گل سوریست در کلاله نهفته

آن گل سوریست در کلاله نهفته یا به عبیرست برگ لاله نهفته در دهن کوچک چو پستهٔ او بین رستهٔ دندان همچو ژاله نهفته از…

ادامه مطلب

آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست

آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟ انصاف توان داد که با لطف وجودش بنیاد وجود دگران از…

ادامه مطلب

اگر گوش بر دشمنانت نباشد

اگر گوش بر دشمنانت نباشد لب من دمی بی‌دهانت نباشد ترا حسن و مالست و خوبی، ولیکن چه سودست ازین‌ها؟ چو آنت نباشد نشینی تو…

ادامه مطلب

از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت

از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت جان را خیال روی تو از دل به در نرفت این آتش فراق، که بر می‌رود…

ادامه مطلب

یک سخن زان لعل خاموشم بگوی

یک سخن زان لعل خاموشم بگوی نکته‌ای شیرین‌تر از نوشم بگوی بر دهانم نه لب و سری که هست از زبان خویش در گوشم بگوی…

ادامه مطلب

هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر

هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر روی سبز ارنگت اندر حلقهٔ زلف سیاه سرخ رویان را…

ادامه مطلب

هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید

هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید وانکه در پای تو افتاد سرافراز آید هر کبوتر که ز دام سر زلفت بجهد به…

ادامه مطلب

هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد

هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد گر تو جفا چنین کنی، از تو دلم به جان رسد مایهٔ روزگار خود در هوس…

ادامه مطلب

نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست

نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست برون از جهان چیست؟ بازار ماست به دستم ز باغ جهان گل مده که بی‌روی آن نازنین خار ماست…

ادامه مطلب

نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند

نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب گویی…

ادامه مطلب

می‌نالم ازین کار به سامان نرسیده

می‌نالم ازین کار به سامان نرسیده وین درد جگر سوز به درمان نرسیده جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده…

ادامه مطلب

من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم

من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم بی‌خبر بودم و از دور کمان مهرهٔ…

ادامه مطلب

معشوقه پی وفا نباشد

معشوقه پی وفا نباشد ور بود، به عهد ما نباشد هرگز سر کوی خوبرویان بی‌فتنه و ماجرا نباشد هر چند که یار ما ختاییست ما…

ادامه مطلب

مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟

مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟ که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز…

ادامه مطلب

مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم

مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم بر وصل تو یکروز ببینی که امیریم ای سرو، که اسباب جوانی همه داری با ما به جفا…

ادامه مطلب

گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟

گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟ بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟ ز سرو راست تری، یاد نسترن چه کنی ز لاله…

ادامه مطلب

گر نخواهی که نظر با من درویش کنی

گر نخواهی که نظر با من درویش کنی این توانی که به صد غصه دلم ریش کنی نکنی گوش به جایی که رود قصهٔ من…

ادامه مطلب

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا چون درین مقام آیی گوش کن که در راهت ز آب…

ادامه مطلب

که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟

که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟ ز سجده گاه عبادت به پیش صدر جلالش هزار دیده بر آن چهره ناظرند ولیکن نمی‌رسد نظر هیچکس به…

ادامه مطلب

کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی

کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی آن کمان پنهان بدار، اکنونکه تیر انداختی بر سمند فتنه زین دلبری بستی، ولی حملهٔ اول ز شوخی…

ادامه مطلب

عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم

عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم بر سر خاک درت گر بودم راه…

ادامه مطلب

عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست

عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار…

ادامه مطلب

صاحب روی خوب و زلف دراز

صاحب روی خوب و زلف دراز نه عجب گر به عشوه کوشد و ناز آنکه زلفش به بردن دل خلق دام سازد، کجا شود دمساز؟…

ادامه مطلب

شب دوشینه در سودای او خفتم

شب دوشینه در سودای او خفتم از آن امروز با تیمار و غم جفتم زمن هر چند سر می‌پیچد آن دلبر اگر دستم رسد در…

ادامه مطلب

سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه

سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه روزی که درآیی ز درم مست شبانه در صورت خوبان همه نوریست الهی از شمع رخت می‌زند…

ادامه مطلب

زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل

زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل ز بس جمال که داری، نظر به روی تو مشکل مرا ز بار فراقت حکایتیست مطول…

ادامه مطلب

ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم

ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم به آخر چون در افتادم سر خود را فدی کردم به خاکم چون رسی، شاید…

ادامه مطلب

روی تو، که قبلهٔ جهانست

روی تو، که قبلهٔ جهانست از دیدهٔ من چرا نهانست؟ جایی بجز از درت ندارم گر درنگری، بجای آنست در دل زده‌ای تو آتش عشق…

ادامه مطلب

رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت

رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت بنشستم که نویسم سخن عشق و ز دل شعله‌ای…

ادامه مطلب

دوشم از وصل کار چون زر بود

دوشم از وصل کار چون زر بود تا به روز آن نگار در بر بود جام در دست و یار در پهلو عشق در جان…

ادامه مطلب

دلی که با سر زلف تو آشنا باشد

دلی که با سر زلف تو آشنا باشد گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان تو خود معاینه…

ادامه مطلب

دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر

دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر گفتمش ای جان، بیا، دست به یاری بده گفت…

ادامه مطلب

دل به کسی سپرده‌ام کو همه قصد جان کند

دل به کسی سپرده‌ام کو همه قصد جان کند کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند هر که بدید کار ما وین رخ زرد…

ادامه مطلب

درهجر تو درمان دل خسته ندانم

درهجر تو درمان دل خسته ندانم زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم گفتی که به وصلم برسی زود، مخور غم آری، برسم، گر ز…

ادامه مطلب

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر هر نفسی…

ادامه مطلب

خوشا آن عشرت و آن کامرانی

خوشا آن عشرت و آن کامرانی که ما را بود از ایام جوانی سفر کردم به امید غنیمت غنیمت عمر بود و گشت فانی ندیدم…

ادامه مطلب

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا در سینه بشکنم نفس خویش را به غم…

ادامه مطلب

چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند

چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من…

ادامه مطلب

چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟

چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟ که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانی نشسته‌ام که بجویی مرا، خیال نگه کن…

ادامه مطلب

جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش

جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش مقبل آنست که آیی به مبار کبادش دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان تو…

ادامه مطلب

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟ که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟ چه ساغرها تهی کردیم بر یادت…

ادامه مطلب