غزلیات – بابا فغانی
ای باد صبح از پی آن نور دیده رو
ای باد صبح از پی آن نور دیده رو دنبال آن خجسته غزال رمیده رو از ضعف تن نمی رسم از پی خدای را ای…
آنان که به اخلاص کلام تو نویسند
آنان که به اخلاص کلام تو نویسند در اول دفتر همه نام تو نویسند یا رب چه بلا ماه تمامی که تمامان بر دل صفت…
افغان که دل به هیچ مقامم نمی کشد
افغان که دل به هیچ مقامم نمی کشد کس جرعه یی شراب ز جامم نمی کشد آزرده ام چنانکه به گلگشت کوی تو دل هم…
از پی دل مرو و عاشق بی باک مباش
از پی دل مرو و عاشق بی باک مباش ما غم عشق تو داریم تو غمناک مباش نیست چالاکتر از قد تو در گلشن حسن…
وبال گشت گل باده بر پلاس مرا
وبال گشت گل باده بر پلاس مرا که هر که دید بدی گفت در لباس مرا اساس قصر بهشتم چگونه راست شود چو صرف میکده…
هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد
هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد دستم گرفته بر سر کوی دگر برد آشفته ام ز باد که هر دم بر غم من گردی…
نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره
نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت…
میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع
میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع می رسد بر اوج گردون هر نفس دودم چو شمع دیده ی اختر شمارم شهرت نیسان گرفت بسکه…
من نه آنم کز لب لعل تو یابم کام خویش
من نه آنم کز لب لعل تو یابم کام خویش خوشدلم گر جرعهای بخشی مرا از جام خویش آنچنان با یاد نامت بردهام خود را…
مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد
مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم…
مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم
مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم بناز خنده ی پنهان مزن که تاب ندارم هنوز در خفقانم ز گریه های شبانه زبان بگز که…
ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم
ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم از لوح سینه حرف سلامت سترده ایم خون خورده ایم و یاد ندامت نکرده ایم جان داده ایم…
گل آمد و بی یار نشستن که تواند
گل آمد و بی یار نشستن که تواند بی یار بگلزار نشستن که تواند یکدم به مراد دل خود پهلوی یاری بی محنت اغیار نشستن…
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا مصوری که جمال تو دید حیران ماند چو در…
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش دست منست و دامن یار قدیم خویش یا رب بمذهب که بود سوختن روا آنرا که پرورند بناز…
طبیبم دید و درمانم ندانست
طبیبم دید و درمانم ندانست دوای درد پنهانم ندانست بوصلم مژده داد اخترشناسی ولیکن آفت جانم ندانست چه آتش بود رو آورد در من که…
شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا
شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا گلها شکفت در چمن کوی او مرا ای باغبان برو که خدا داد در ازل سرو سهی…
سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست
سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست بر گل سیراب جعد سنبل مفتون شکست خنده بر افسانه ی شیرین لبان زد در سخن لعل…
زهی شمع فلک در خرگه از تو
زهی شمع فلک در خرگه از تو همه جادو زبانان در چه از تو اگر اینست لب ای چشمه ی نوش شود خضر و مسیحا…
رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
رویم شکفته از سخن تلخ مردمست زهرست در دهان و لبم در تبسمست بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر رحمی، به دل درآی که جای ترحمست…
رخ برفروز از می و گلگشت باغ کن
رخ برفروز از می و گلگشت باغ کن هر دل که سوز عشق درو نیست داغ کن اکنون که خاست نغمه ی بلبل ز شاخ…
دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد
دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد زین خرقه ی تر آینه ام زنگ برآورد هر بار نمی برد چنین مطربم از دست این…
دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم
دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم چشمم بلای دل شد و دل شد بلای چشم از چشم خویش بیتو بجان آمدم بیا چشم…
در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست
در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار سوزم از اندیشه…
خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت
خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی که چند…
خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند
خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند سماع بلبل شوریده رفت و حال نماند نشان لاله ی این باغ از که می پرسی برو…
چو در فسانه لبت شهد بر شکر بسته
چو در فسانه لبت شهد بر شکر بسته هزار نکته ی شیرین بیکدگر بسته فغان که هندوی خالت بجلوه ی موزون بخون مردمک دیده ام…
چنان شد گریهٔ من در فراق لالهرخساری
چنان شد گریهٔ من در فراق لالهرخساری که چندین چشمهٔ خون سر زد از هر طرف گلزاری مرا بس گرم می پرسی که چونی از…
جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم
جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم همین گلها شکفت از عشق او رنجی که من بردم ز آسیب خزان ای…
تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند
تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند خضر رهی کجاست که می در سبو کند ای طالب بهشت، در میفروش گیر کانجا دهند…
پروانه یی که رنجد از درد و داغ مردم
پروانه یی که رنجد از درد و داغ مردم باید که پر نگردد گرد چراغ مردم گل در کنار بخشد بوی مراد آری بی برگ…
بیا که پیش تو ای سرو گلعذار بمیرم
بیا که پیش تو ای سرو گلعذار بمیرم بهر کرشمه و نازت هزار بار بمیرم فتاده در سر راه تو جان من بلب آمد روا…
بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست
بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره…
بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا
بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند کس ندیدست و نبیند…
این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست
این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست میروم صد بار در گلزار و می…
ای صبا منع گرفتاری بلبل میکنی
ای صبا منع گرفتاری بلبل میکنی با وجود آنکه میدانی تغافل میکنی صبر اگر باشد توان چیدن رطب از چوب خشک آتشت گردد ریاحین گر…
ای آنکه همه سوختنت از پی کامست
ای آنکه همه سوختنت از پی کامست تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست درویش چو در مشرب توحید رسیدی همصحبتی خلق دگر بر…
آنچه من می کشم از عشق تو مجنون نکشید
آنچه من می کشم از عشق تو مجنون نکشید وانچه من دیدم ازین واقعه فرهاد ندید آه ازان رمز و اشارت که میان من و…
افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش
افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش دوزخ یکی و سوزد ما را هزار آتش در جان ز عشق سوزی در دل ز طعن…
از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر
از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر من جای دیگر در بلا مسکین دلم جایی دگر در جستجوی دلبری گویم سخن از هر…
هوا خوشبوی گشت و مرغ در پرواز میآید
هوا خوشبوی گشت و مرغ در پرواز میآید بهار رفته از گلشن به گلشن بازمیآید تحیت میرساند بلبلان را باد نوروزی که گل بار دگر…
هر گه فسانه من مجنون هوس کنی
هر گه فسانه من مجنون هوس کنی نشنیده یی هزار یکی از چه بس کنی زینسان که گوشت از صفت حسن خود پرست مشکل بود…
نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی
نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی نه این رشک از دل پر خون من بیرون شود روزی به اندک گرمی اغیار دشمن گشتهای…
می خورده خنده بر من ناشاد می کند
می خورده خنده بر من ناشاد می کند آن ترک مست بین که چه بیداد می کند دارم چنان خیال که پندارم این زمان دارد…
من کیستم شکستهدل هیچکارهای
من کیستم شکستهدل هیچکارهای سرگرم جلوهای و خراب نظارهای زین آتشی که عشق تو افروخت در دلم فریاد اگر به خرمنت افتد شرارهای در چنگ…
مرا هر روز بیتو صد غم جانسوز پیش آید
مرا هر روز بیتو صد غم جانسوز پیش آید الهی دشمن جان ترا این روز پیش آید دلم مشکین غزالی برد و میگردم من بیدل…
ماه من از جامه خواب مهر سر بر میکند
ماه من از جامه خواب مهر سر بر میکند خلعت مخموری خورشید در بر میکند یار جایی تا کمر در زر نهان چون آفتاب عاشق…
ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم
ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم مجموعه ی خیال بمیخانه سوختیم آبی بر آتش دل ما هیچ کس نزد چندانکه پیش محرم و بیگانه سوختیم…
گل آمد ساقیا محبوب گلرخسار میباید
گل آمد ساقیا محبوب گلرخسار میباید می بیغش به دست آمد گل بیخار میباید چرا باشند مرغان بهشتی حبس در مکتب مقام این تَذَروان گوشهٔ…
کو مطربی که مست شوم از ترانه اش
کو مطربی که مست شوم از ترانه اش دامن کشم ز صحبت عقل و بهانه اش امشب حکیم مجلس ما شرح باده گفت چندانکه چشم…