از جهان چون لاله داغت ایسهی قد میبریم

از جهان چون لاله داغت ایسهی قد میبریم از ازل آورده ایم این داغ و با خود میبریم میرویم ازین چمن با دست خالی همچو…

ادامه مطلب

اجل درآمد و بخت از درم نمی‌آید

اجل درآمد و بخت از درم نمی‌آید ز پا فتادم و کس بر سرم نمی‌آید مگر به خواب ببینم خیال او ورنی به هیچ شکل…

ادامه مطلب

در دلم از تو گره به که گشاد از دگران

در دلم از تو گره به که گشاد از دگران نامرادی ز تو خوشتر که مراد از دگران گر بطالع ز حریفان تو یکذره کمیم…

ادامه مطلب

داغ پنهان دلم هر دیده مشکل بنگرد

داغ پنهان دلم هر دیده مشکل بنگرد تاچه صاحب دیده یی باشد که در دل بنگرد هرکه شمع خلوت جانش تو باشی در خیال کور…

ادامه مطلب

خوش آنکه نهی پای بسر منزل خاکم

خوش آنکه نهی پای بسر منزل خاکم آبی زنم دیده دهی بر دل خاکم شادی که برویم دگر از خاک چو سبزه گر سایه سرو…

ادامه مطلب

خوبان که همچو شمع ز نور آفریده‌اند

خوبان که همچو شمع ز نور آفریده‌اند سر تا قدم چراغ دل و نور دیده‌اند آن طرفه آهویان که به مجنون‌وَشان خوشند این طرفه است…

ادامه مطلب

خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد

خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد یارب این فتنه پنهان ز کجا پیدا شد وه که دی غمزه زنان شوخ کمان ابروی…

ادامه مطلب

حال من دور از آن جمال مپرس

حال من دور از آن جمال مپرس رنگ و رویم بین و حال مپرس پرسی از من که چیست حال دلت گر ز من میکنی…

ادامه مطلب

چون سایه گذر زان مه رخساره نداریم

چون سایه گذر زان مه رخساره نداریم و ز سوختگی طاقت نظاره نداریم چون ما دل صد پاره ز مهر تو که دارد؟ اینست که…

ادامه مطلب

چو غنچه گرچه لبت مهر بر دهان دارد

چو غنچه گرچه لبت مهر بر دهان دارد ز غمزه نرگس شوخ تو صد زبان دارد ز بسکه باد برد جان عاشقان ز غمت نسیم…

ادامه مطلب

چهره از تیغ تو پر خون دردم کشتن خوش است

چهره از تیغ تو پر خون دردم کشتن خوش است سرخ رو همچون خزان رفتن ازین گلشن خوش است باغبان فرق است از نرگس بسی…

ادامه مطلب

چند بود دمبدم چشم تو خونریز تر

چند بود دمبدم چشم تو خونریز تر یا نظر رحمتی یا نگهی تیزتر دل ز خزان غمت پیر شد و همچنان لعل تو سیراب تر…

ادامه مطلب

چشم دلم چو دیده از آن شمع روشن است

چشم دلم چو دیده از آن شمع روشن است آنشوخ نور چشم و چراغ دل من است ای سرو خوشخرام که از دیده میروی جان…

ادامه مطلب

جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را

جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من…

ادامه مطلب

تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد

تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد بسعی خویش کسی بختیار چون گردد خطت بنقطه دل راه بسته چون پرگار ازین میانه کسی برکنار…

ادامه مطلب

تو با فراغ خود امروز شاد و فردا هم

تو با فراغ خود امروز شاد و فردا هم مرا ز مهر تو دین شد ز دست و دنیا هم میان مسجد و میخانه‌ام خجل…

ادامه مطلب

تا یار ز شوخی بکناری ننشیند

تا یار ز شوخی بکناری ننشیند دل در بر ما هم بقراری ننشیند در گوشه میخانه بمستی دلم افتاد تا مست نیفتد بکناری ننشیند گر…

ادامه مطلب

تا کلک قضا نقد وجود از عدم آورد

تا کلک قضا نقد وجود از عدم آورد نقشی چو خط سبز تو کم در قلم آورد ای تازه پسر یوسف مصری بحقیقت یا مادر…

ادامه مطلب

تا بر گل تو سنبل پر خم دمیده است

تا بر گل تو سنبل پر خم دمیده است بوی بهشت در همه عالم دمیده است صبح است و جامه چاک زدی درمی صبوح صبحی…

ادامه مطلب

پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را

پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان بی تو…

ادامه مطلب

بیا ای باد و چون مور ضعیفم سوی جانان بر

بیا ای باد و چون مور ضعیفم سوی جانان بر سلیمان گر نمی آری مرا سوی سلیمان بر کجایی ای خضر کز لطف دست تشنگان…

ادامه مطلب

به هم متاب دگر سنبل پریشان را

به هم متاب دگر سنبل پریشان را یکی مساز به قتلم دو نا مسلمان را بلای پیر و جوان حسن یوسف است ار نه چه…

ادامه مطلب

بگذر ز آب خضر و دم از جام جم مزن

بگذر ز آب خضر و دم از جام جم مزن اینها حکایتی است قدح نوش و دم مزن دوزخ نه زان ماست دلا فال بد…

ادامه مطلب

بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را

بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی بلکه بی او…

ادامه مطلب

بر من از دورش به نوبت ساغر می می‌رسد

بر من از دورش به نوبت ساغر می می‌رسد نوبت ما یارب از دور فلک کی می‌رسد مرهمی تا کی رسد بر ریش دل از…

ادامه مطلب

بچنین جمال خوبی که تو گلعذار داری

بچنین جمال خوبی که تو گلعذار داری اگرت فرشته خوانم بخدا که عار داری من از آن سوی تو آیم که جز از تو کس…

ادامه مطلب

باده می‌نوش و بدین مشغله می‌گذران

باده می‌نوش و بدین مشغله می‌گذران کار عالم گذرانست تو هم می‌گذران تو پسندیده‌خصالی و کرم شیوه تست هرچه از ما نپسندی به کرم می‌گذران…

ادامه مطلب

با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود

با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود جان را برون کنم مگر این غم برون رود هر عاقلی که شیفته روی و موی…

ادامه مطلب

ایکه بر بالین طبیب جان بیمار منی

ایکه بر بالین طبیب جان بیمار منی از تو بوی آشنا آید مگر یار منی گر نگفتم با رقیبانی نگویی غافلم غیرتم آید که گویم…

ادامه مطلب

ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست

ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست نقش روی تو چو بر تخته کشد شاگردی تخته…

ادامه مطلب

ای خلق جهانی همه مست طرب از تو

ای خلق جهانی همه مست طرب از تو هیچ از غم ما یاد نداری عجب از تو تنها نشد آشوب عجم قد چو نخلت کاین…

ادامه مطلب

ای باد مکش برقع جانان مرا باز

ای باد مکش برقع جانان مرا باز روشن مکن این آتش پنهان مرا باز ساقی مدهم باده بیاد لب آن شوخ در آتش حسرت مفکن…

ادامه مطلب

آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم

آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم گر بتابد رخ خود وای بروز سیهم آفتابی که من از یک نگهش زنده شدم چکنم…

ادامه مطلب

آن سبز چو رنگش ز می ناب برآید

آن سبز چو رنگش ز می ناب برآید از سبزه تر لاله سیراب برآید با تیره شب هجر بساز ای دل نومید کامشب شب آن…

ادامه مطلب

یارم به چوگان باختن چون رو به میدان می‌نهد

یارم به چوگان باختن چون رو به میدان می‌نهد از هرکه خواهد گوی سر گردن چه چوگان می‌نهد چون غنچه دل پر داغ شد از…

ادامه مطلب

وقت طرب ایام گل و موسم کشت است

وقت طرب ایام گل و موسم کشت است میخانه ما در همه ایام بهشت است بی یاد تو در هیچ مقامی نه نشستم گر گوشه…

ادامه مطلب

همچو رخسار تو در عالم گلی بیخار کو

همچو رخسار تو در عالم گلی بیخار کو همچو قدت سرونازی نازنین رفتار کو ای چو گل در پرده ما را قوت صبر از کجا…

ادامه مطلب

هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم

هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم که بدیوانگی عاقبتش نشکستم وه که چندان برخ جام من باده پرست روزن دیده گشادم که در دل…

ادامه مطلب

هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو

هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو بازآ که گناه از من و لطف و کرم از تو پیش آ قدمی تا بسپارم…

ادامه مطلب

هر کدورت که نصیب من دلخسته شود

هر کدورت که نصیب من دلخسته شود چون بمیخانه روم پاک ز دل شسته شود تا مرا در جگر آتش بود از شوق رخت کی…

ادامه مطلب

نیست جان رفتن که نور از چشم روشن می‌رود

نیست جان رفتن که نور از چشم روشن می‌رود این بود کان نور چشم از دیده من می‌رود دست من گیرید یا دامان او کز…

ادامه مطلب

نه عاشق است که واله بر وی چون مه تست

نه عاشق است که واله بر وی چون مه تست که مرده متحرک چو سایه همره تست طبیب من بتغافل نپرسی احوالم وگرنه حال که…

ادامه مطلب

نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد

نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد نصیبه ازل است این ملول نتوان شد شکستگان محبت ره عدم رفتند دل شکسته ماهم…

ادامه مطلب

ناصح چو دل نماند نصیحت چه فایده

ناصح چو دل نماند نصیحت چه فایده پندم مده به هرزه که تیرم ز شست رفت چون ماه نو بمهر تو دل صاف کرده ایم…

ادامه مطلب

مه دو هفته اگر رفت عمر ساقی باد

مه دو هفته اگر رفت عمر ساقی باد اگر ستاره نماند آفتاب باقی باد خوش است دولت وصلت گر اتفاق افتد مرا سعادت این دولت…

ادامه مطلب

من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم

من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم کو برق آتش سوز من کاتش زند در خرمنم آواره چون مجنون شدم نگرفت کرد امن…

ادامه مطلب

من اگر شکسته عهدم تو وفای خود نگه کن

من اگر شکسته عهدم تو وفای خود نگه کن به خطای من چه بینی به عطای خود نگه کن به ره تو شهسوارا ز فرشته…

ادامه مطلب

مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود

مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو صاحب نظر ز سایه…

ادامه مطلب

مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو

مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو بنشین دمی و مجلس ما را فروغ…

ادامه مطلب

محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست

محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست چون آفتاب بر همه روشن بود که کیست کوته نظر مشاهده برق عیش کرد ما را نظر…

ادامه مطلب