یک رو که درصد آینه بینی هرآینه

یک رو که درصد آینه بینی هرآینه روی دگر نمایدت ای جان هر آینه مهر رخش بصورت ذرات شد عیان تا حسن خود بدید کماهی…

ادامه مطلب

والله لیس غیرک فی عرصة الوجود

والله لیس غیرک فی عرصة الوجود چون هر چه بود جمله تویی غیر تو نمود رخسار تو بنقش جهان جلوه میکند عالم نمود حسن تو…

ادامه مطلب

هرکس که از جفای غم عشق خایفست

هرکس که از جفای غم عشق خایفست با عاشقان بدین و مذهب مخالفست در موقف محبت و عشق است لایزال هر دل که او ز…

ادامه مطلب

من مستم و میخوارم گو خلق بدانیدم

من مستم و میخوارم گو خلق بدانیدم مخمورم و خمارم گو خلق بدانیدم من رند خراباتم در بتکده بالاتم فارغ زکراماتم گو خلق بدانیدم من…

ادامه مطلب

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است خرم دلی که از غم هجران رهیده است شادست آنکه دولت غم های عشق تو برجان و…

ادامه مطلب

ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم

ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم هرچه نقش غیر در وی بود کلی سوختیم گر نباشد عشق ما حسنش کجا پیدا شود شمع رویش را…

ادامه مطلب

ما ز جام باده عشقیم مخمورالست

ما ز جام باده عشقیم مخمورالست زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست…

ادامه مطلب

گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است

گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است جانا نگر کز جست و جو یک لحظه کی آسوده است ارواح قدسی زین سبب بیخورد و…

ادامه مطلب

قد تجلی العشق فی کل المجالی فانظروا

قد تجلی العشق فی کل المجالی فانظروا از پس هر ذره تابان گشت مهر روی او فی مرایا کل عین قد راینا عینه فافتحوا عینا…

ادامه مطلب

عاشقان تا در میان زنار عشقت بسته‌اند

عاشقان تا در میان زنار عشقت بسته‌اند همچو ترسایان ز قید کفر و دین وارسته‌اند چشم جان تا بر جمال روی تو واکرده‌اند خانه دل…

ادامه مطلب

شرح درد عشق دارد طول و عرض

شرح درد عشق دارد طول و عرض فرصت ار یابم کنم با دوست عرض عشق اگر گوید بترک سربگو عاشقان را طاعت عشقست فرض طاقت…

ادامه مطلب

زان روز که روی تو مرا در نظر آمد

زان روز که روی تو مرا در نظر آمد خورشید جهان در نظرم مختصر آمد مشتاق لقا را چه خبر از بد و نیکست چون…

ادامه مطلب

روی چو مهت کاینه جان و جهانست

روی چو مهت کاینه جان و جهانست حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست عالم شده از نور رخت ظاهر و پیدا در پرده هر…

ادامه مطلب

دیوانه عشق توام و ز عقل و دینم بی‌خبر

دیوانه عشق توام و ز عقل و دینم بی‌خبر تا مست دیدارت شدم از خود نمی‌یابم اثر ای همدم جان و روان جویی کنار از…

ادامه مطلب

دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست

دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست سری که پیر میکده میگفت با عقل در…

ادامه مطلب

در هوای عشق بازم دل پرواز کرد

در هوای عشق بازم دل پرواز کرد بار دیگر عاشقی جانم ز سر آغاز کرد بر در او بس که بنشستم درآخر آن صنم رحم…

ادامه مطلب

خوی کردم با جفای عشق تو

خوی کردم با جفای عشق تو باختم جان در وفای عشق تو جان و دل آمد کمینه ماحضر عاشقانرا از برای عشق تو دارد از…

ادامه مطلب

چونکه بخود نظرکنم، من نه ز جانم و تنم

چونکه بخود نظرکنم، من نه ز جانم و تنم مطلق و بی تعینم، من نه منم، نه من منم نورم ونار و ظلمتم وحدت صرف…

ادامه مطلب

چو نار هجر او جان میگدازد

چو نار هجر او جان میگدازد زلال وصل کو تا دل نوازد بخط عنبرین و خال مشکین لباس دلبری را می طرازد قبای دلبری و…

ادامه مطلب

چنان حیران حسن آن نگارم

چنان حیران حسن آن نگارم که پروای همه عالم ندارم مرا از جنت و دوزخ چه پرسی چو من محو جمال روی یارم ز دست…

ادامه مطلب

جان ما را میل دل جستن نشد

جان ما را میل دل جستن نشد درد و غم در پیش وی گفتن نشد وعده کرد امشب که آیم پیش تو ز انتظارش امشبم…

ادامه مطلب

تا که در دل تخم عشقت کاشتیم

تا که در دل تخم عشقت کاشتیم حاصل از دنیا و دین برداشتیم عالم از گلبانگ شی لله پرست تا علم در کوی عشق افراشتیم…

ادامه مطلب

تا بعشق تو جان گرفتارست

تا بعشق تو جان گرفتارست دل از این درد و غم جگرخوارست عمر خود هرکه بی غم عشقت میگذارد بهر زه بیکارست مکن انکار عشق…

ادامه مطلب

بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست

بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست ز بند دام تو جستن نه سرسری کارست ز مهر روی تو ذرات کون در رقصند جهان ز تابش…

ادامه مطلب

با همچو تو یاری نفسی هر که برآرد

با همچو تو یاری نفسی هر که برآرد از لذت فردوس برین یاد نیارد خواهم که کنم تازه برخسار تو ایمان کفر سرزلف تو بایمان…

ادامه مطلب

ای منکسف ز تاب جمال تو آفتاب

ای منکسف ز تاب جمال تو آفتاب وی ماه رو ز عاشق بیچاره رو متاب عمری بآرزوی تو گشتیم در بدر اکنون مران مرا ز…

ادامه مطلب

ای شاهبازکبریا زین ظلمت آباد هوا

ای شاهبازکبریا زین ظلمت آباد هوا برکش مرا سوی علا تا باز بینم آن لقا شاید شوم دنگ و دلو در پرتو رخسار او فارغ…

ادامه مطلب

ای در انوار جمالت گشته شیدا شیخ و شاب

ای در انوار جمالت گشته شیدا شیخ و شاب ذره وار از مهر رویت عاشقان در اضطراب همچو شمع از سوز دل گریان همه شب…

ادامه مطلب

ای باد صبا ز روی دلدار

ای باد صبا ز روی دلدار از لطف نقاب زلف بردار بنمای بعاشقان بیدل حسن رخ جانفزای آن یار گر یار ز رخ نقاب بگشود…

ادامه مطلب

الا ای ازمه رویت همه کون و مکان روشن

الا ای ازمه رویت همه کون و مکان روشن ز خورشید جمالت گشت منزلگاه جان روشن الا ای آنکه در خوبی نداری هیچ همتائی ز…

ادامه مطلب

اسرار یقین را بگمانی شده باحث

اسرار یقین را بگمانی شده باحث کی کشف شود علم لدنی بمباحث آن واحد با لذات که شد کون صفاتش حقا که ندارد بجهان ثانی…

ادامه مطلب

یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست

یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست در پرده نهانست و پس پرده عیانست از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم گر کعبه و…

ادامه مطلب

هنگام آن آمد که من این پرده ها را بردرم

هنگام آن آمد که من این پرده ها را بردرم شهباز و سیمرغی شوم از چرخ گردون بگذرم ویران کنم این آشیان سازم مکان در…

ادامه مطلب

هر چند براه طلب دوست دویدیم

هر چند براه طلب دوست دویدیم از کوشش بسیار بجائی نرسیدیم بربوی وصال تو شدم محو درین راه از خویش بماندیم وز هجران نرهیدیم ماسود…

ادامه مطلب

مهر وصلت گر نتابد بر دلم ای ماه من

مهر وصلت گر نتابد بر دلم ای ماه من در فراقت شمع گردون را بسوزد آه من دوزخ سوزان شود برمن چو جنات نعیم در…

ادامه مطلب

معشوق باز و رندم و قلاش و می پرست

معشوق باز و رندم و قلاش و می پرست دارم بعشق دوست فراغت زهر چه هست پیوند کن بوصل، دل پاره پاره را ماخود شکسته…

ادامه مطلب

مائیم بعشق تو میان بسته بزنار

مائیم بعشق تو میان بسته بزنار ترسا صفت از غیر تو کلی شده بیزار آزاده ز قید غم دنیا و ز دینم در دام کمند…

ادامه مطلب

ما در طریق عشق تو جانباز بوده ایم

ما در طریق عشق تو جانباز بوده ایم از عاشقان خانه برانداز بوده ایم شهباز وار در پی صید همای وصل ما در هوای قدس…

ادامه مطلب

گشت تابان مهر ذاتش از صفات

گشت تابان مهر ذاتش از صفات وز صفاتش گشت روشن کاینات گر ندیدی پرتو روی حبیب از چه کردی سجده کافر پیش لات دیده باطن…

ادامه مطلب

فی مقامی این کیف، این این

فی مقامی این کیف، این این این علم، این حال، این عین این فرق، این جمع، این بعد این قرب، این وصل، این بین ذاتنا…

ادامه مطلب

عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند

عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند آن زمان کز بهر هر کس خلعتی تعیین شد برقد…

ادامه مطلب

ساقیا می ده که هشیارم کند

ساقیا می ده که هشیارم کند مستیش زین خواب بیدارم کند زان میی کارد خمارش نیستی فارغ از هستی و پندارم کند در صفای او…

ادامه مطلب

زان دم که باده خم وحدت بجام شد

زان دم که باده خم وحدت بجام شد مستی و عیش در همه آفاق عام شد نام و نشان عالم و آدم نبد پدید از…

ادامه مطلب

ریزد مدام ساقی جانها شراب ناب

ریزد مدام ساقی جانها شراب ناب در کام جان که مست خرابست در خراب گوید حریف ماشو و پیوسته باده نوش نظاره کن جمال دلفروز…

ادامه مطلب

دوشم از میخانه پیر میکده آواز داد

دوشم از میخانه پیر میکده آواز داد گفت ای طالب درآ، تا بهره یابی از رشاد زانکه اینجا خانه عیش است و جای وحدتست باده…

ادامه مطلب

دل ز بند غم دمی آزاد نیست

دل ز بند غم دمی آزاد نیست بی غم عشق تو جانم شاد نیست طاقت تاب غم عشق از کجاست جان و دل راگر ز…

ادامه مطلب

در خمار هجر تا کی جان من

در خمار هجر تا کی جان من از شراب وصل کن درمان من برگدای مستمند بی نوا رحمتی فرمای ای سلطان من در میان آتش…

ادامه مطلب

خورشید رخت از همه ذرات عیانست

خورشید رخت از همه ذرات عیانست باآنکه عیانست پس پرده نهانست رویت زچه رو روی بهر روی نهان کرد گوئی که مگر مصلحت کار در…

ادامه مطلب

چون یار برقص آید من مطربی آغازم

چون یار برقص آید من مطربی آغازم ور من بسماع ایم یارست نوا سازم از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان در جلوه چو می…

ادامه مطلب

چو عشقش از دلت گشتست زایل

چو عشقش از دلت گشتست زایل بکنج عافیت کردی تو منزل بحمدالله که رستی از نگاری که جز خون جگر زونیست حاصل شها حیف است…

ادامه مطلب