رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت

رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت خویت به‌کام سنگ زبان شراره سوخت خالت ز پرده‌، دود خطی‌کرد آشکار شوخی‌ سپند سوخته ‌را هم دوباره…

ادامه مطلب

ریشه‌واری عافیت در مزرع امکان نبود

ریشه‌واری عافیت در مزرع امکان نبود هرکه در دلها مدارا کاشت جمعیت درود گرمی هنگامهٔ ما یک دو روزی بیش نیست رفته است آنسوی این…

ادامه مطلب

ز بس صرف ادب پیمایی عجز است احوالم

ز بس صرف ادب پیمایی عجز است احوالم به رنگ خامه لغزشهای مژگان ‌کرده پامالم کف خاکم‌، غبار است آبروی دستگاه من به توفان می‌روم…

ادامه مطلب

ز تخمت چه نشو و نما می‌دمد

ز تخمت چه نشو و نما می‌دمد که چون آبله زیرپا می‌دمد عرق در دم حاجت از روی مرد اگر شرم دارد چرا می‌دمد به…

ادامه مطلب

ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم

ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم به این آتش که من دارم مگر آتش‌ کند سردم اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این چو…

ادامه مطلب

ز شرم عشق فلکها به خاک روکردند

ز شرم عشق فلکها به خاک روکردند دمی که‌چشم گشودند سر فروکردند هوای قصر غنا خفت پا به دامن عذر کمندها همه بر عزم چین…

ادامه مطلب

ز ننگ منت راحت به مرگم‌ کار می‌افتد

ز ننگ منت راحت به مرگم‌ کار می‌افتد همه‌گر سایه افتد بر سرم دیوار می‌افتد دماغ نازکی دارم حراجت پور عشقم اگر بر بوی‌گل پا…

ادامه مطلب

زبان به‌کام خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

زبان به‌کام خموشی‌ کشد بیانش و لرزد نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد نگه نظاره‌ کند از حیا نهانش و لرزد زبان سخن‌…

ادامه مطلب

زلف آشفتهٔ سری موجهٔ د‌ربای من است

زلف آشفتهٔ سری موجهٔ د‌ربای من است تار قانون جنون جاده ی صحرای من است برق شمعی‌ست که درخرمن من می‌سوزد سنگ گردیست که در…

ادامه مطلب

زندگی نقد هزار آزارست

زندگی نقد هزار آزارست هرقدر کم شمری بسیارست دل جمعی که توان گفت کجاست غنچه هم یک سر و صد د‌ستارست به شمار من و…

ادامه مطلب

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم گرد هزار رنگ تماشا دمانده است دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم خلقی به…

ادامه مطلب

سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست

سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست خاک ره بیکسی‌ست ‌کز سر ما برنخاست دل به هوا بسته‌ایم‌، از هوس ما مپرس با همه ببگانه است…

ادامه مطلب

سحر طلو‌ع گل دعا که مراد اهل همم رسد

سحر طلو‌ع گل دعا که مراد اهل همم رسد دل‌سرد مردهٔ‌ حرص را همه دود آه و الم رسد هوس حلاوه حرص و کد سحر…

ادامه مطلب

سر هرکس زگلی پر زده است

سر هرکس زگلی پر زده است گل ندانست چه برسر زده است گر بوذ آینه منظور بتان چشم ما هم مژه‌ کمتر زده است لغز…

ادامه مطلب

سرنوشت روی‌ جانان خط مشکین بوده است

سرنوشت روی‌ جانان خط مشکین بوده است کاروان حسن را نقش قدم این بوده است ما اسیران‌؛ نوگرفتار محبت نیستیم آشیان طایر ما چنگ شاهین‌…

ادامه مطلب

سنگی چو گوهر، بستیم بر دل

سنگی چو گوهر، بستیم بر دل از صبـر دیدیم در بحــر ســاحل رحمت گشوده‌ست آغوش حاجات درهاست اینجا مشتاق سایل چون شمع ما را با…

ادامه مطلب

شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم

شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم تصویر تو گل ‌کرد ز آهی که ‌کشیدم تا هیچکسم منتظر وصل نداند گشتم عرق و در سر…

ادامه مطلب

شب‌ که دل از یأس مطلب باده‌ای در جام‌ کرد

شب‌ که دل از یأس مطلب باده‌ای در جام‌ کرد یک جهان حسرت به توفان داد و آهش نام‌کرد برنمی‌آید سپند من به استیلای شوق…

ادامه مطلب

شبم آهی ز دل در حسرت قاتل برون آمد

شبم آهی ز دل در حسرت قاتل برون آمد سرش از ‌ید بال‌افشانتر از بسمل برون آمد چه‌سازد عقل مسکین‌کر نپوشدکسوت مجنون که لیلی هرکجا…

ادامه مطلب

شرم‌قصورم از سخن‌، شکوه‌اعتبار برد

شرم‌قصورم از سخن‌، شکوه‌اعتبار برد آینه‌درای عرق از نفسم غبار برد جز خط جاده ادب قاصد مدعا نبود لغزش پا به دامنم نامه به‌ کوی…

ادامه مطلب

شکوه فقر ملک بی‌نیازی‌ کرد تسلیمم

شکوه فقر ملک بی‌نیازی‌ کرد تسلیمم به اقبالی‌ که دل برخاست از دنیا به تعظیمم بلندی سرکش است از طینتم چون آبله اما ادب روزی…

ادامه مطلب

شور آفاق است جوشی از دل دیوانه‌ام

شور آفاق است جوشی از دل دیوانه‌ام چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانه‌ام تا نگه بر خویش جنبد رنگ ‌گردانده‌ست حسن نیست بیرون…

ادامه مطلب

شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است

شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است چشم زخمی نرسد آبله هم جام‌جم است تاب الفت نتوان یافت به سررشتهٔ عمر صبح وحشت‌زده را…

ادامه مطلب

صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است

صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است اینقدر توفان ‌که می‌بینی نفس بالیده است هیچ آهنگی برون‌تاز بساط چرخ نیست ناله‌های این جرس هم در…

ادامه مطلب

صفای دل به چراغ بقا دهد روغن

صفای دل به چراغ بقا دهد روغن نفس نلغزد از آیینه تا بود روشن گواه پستی فطرت عروج دعوتهاست سخن بلند بودتا بلند نیست سخن…

ادامه مطلب

طبعی‌که امیدش اثر آمادهٔ بیم است

طبعی‌که امیدش اثر آمادهٔ بیم است گر خود همه‌ فردوس بود ننگ جحیم است بر طینت آزاد شکستی نتوان بست بی‌رنگی این شیشه ز آفات…

ادامه مطلب

عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد

عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد جوش نالهٔ زنجیر، باغ سنبلی دارد همچو کوزهٔ دولاب هر چه زیر گردون است یا ترقی آهنگ است یا تنزلی…

ادامه مطلب

عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشته‌ست

عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشته‌ست آ‌سمان را هم‌ که می‌بینی زمین برداشته‌ست حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند پای درگل رفته…

ادامه مطلب

عشرت موهوم هستی‌کلفت دنیا بس است

عشرت موهوم هستی‌کلفت دنیا بس است رنگ این‌گلزار خون‌گردیدن دلها بس است نشئهٔ خوابی‌ که ما داربم هرجا می‌رسد فرش مخمل‌گر نباشد بستر خارا بس…

ادامه مطلب

عمرگذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت

عمرگذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت پرواز صبح‌، بیضهٔ شبنم شکست و رفت از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید خلقی درین محیط…

ادامه مطلب

عمری‌ست قیامتکدهٔ گردش حالم

عمری‌ست قیامتکدهٔ گردش حالم چون آینه مینای پریزاد خیالم حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان‌ کرد سر تا به قدم چون مژه یک ریشه…

ادامه مطلب

غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع

غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع به هم رسیدن لب‌هاست قاصد دل جمع ندیده هیچکس از کارگاه کسب و کمال به غیر وضع ادب…

ادامه مطلب

غزال امن که الفت خیال مبهم است

غزال امن که الفت خیال مبهم است به هرکجا نفسی‌ گرد می‌کند رم اوست امل‌ کجاست گر از فرصت آگهی باشد قصور فطرت ما بیش…

ادامه مطلب

فال حباب زن‌، بشمر موج آب را

فال حباب زن‌، بشمر موج آب را چشمی به‌صفرگیر و نظرکن حساب را عشق ازمزاج ما به هوس‌گشت متهم در شک‌گرفت نقطهٔ وهم انتخاب را…

ادامه مطلب

فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم

فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم چوکوهم بسکه افکنده‌ست از پا سرگرانبها به سعی غیر محتاجم همه‌گر…

ادامه مطلب

فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد

فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد موجها تا قطره زین دریا به بیباکی ‌گذشت گوهر ما را…

ادامه مطلب

قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی

قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی به طبع آرزویم‌، تر دماغی کرده توفانی نگه صورت نبندد بی‌گشاد بال مژگانی تماشا پیشه را لازم بود…

ادامه مطلب

خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن

خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن ز سر تا پای خود محو یک انداز نظرکردن غرور ناز و آنگه خاک ‌گردیدن چه ننگست…

ادامه مطلب

قیامت می‌کند حسرت مپرس از طبع نا شادم

قیامت می‌کند حسرت مپرس از طبع نا شادم که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم زمانی در سواد سایهٔ مژگان تأمل کن…

ادامه مطلب

کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم

کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم چو شمع‌ خواب فراغت بس است ترک ‌کلاهم غبار وادی الفت سوار ناز که دارد مقیم سایهٔ بال هماست بخت…

ادامه مطلب

کسی چه شکرکند دولت تمنا را

کسی چه شکرکند دولت تمنا را به عالمی‌که تویی ناله می‌کشد ما را ندرد انجمن یأس ما شراب دگر هم از شکست مگرپرکنیم مینا را…

ادامه مطلب

که دارد جوهر تحقیق حسرتگاه ناموسش

که دارد جوهر تحقیق حسرتگاه ناموسش جهانتاب است شمع و بیضهٔ عنقاست فانوسش تبسم ریز صبحی رفت از گلشن‌ که تا محشر به هر سو…

ادامه مطلب

کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم

کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم خانه تنگ است برون آیم و فریاد کنم شرم بی‌حاصلی عمر نمی ساز نکرد تا جبینی…

ادامه مطلب

گاهی به ناله‌ گه به تپش ‌گرد می‌کنم

گاهی به ناله‌ گه به تپش ‌گرد می‌کنم یعنی دل گداخته‌ام‌، درد می‌کنم عمری‌ست‌ گرمی قدحش باده پرور است شیری‌ که چون سحر به نفس…

ادامه مطلب

گر به این‌گرمی است آه شعله‌زای عندلیب

گر به این‌گرمی است آه شعله‌زای عندلیب شمع روشن می‌توان‌کرد از صدای عندلیب آفت هوش اسیران برق دیدار است و بس می‌زند رنگ‌گل آتش در…

ادامه مطلب

گر جنونم هوس قطع منازل می‌داشت

گر جنونم هوس قطع منازل می‌داشت خوشتر از ریگ روان آبله محمل می‌داشت دیده ‌گر رنگی از آن جلوه به رو میآورد یک تحیر به…

ادامه مطلب

گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد

گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد درگردش قدح شکند شیشه‌ گردباد از رشک وحشتی‌ که‌ گرفته‌ست دامنم ترسم به پای خوبش زند تیشه‌ گردباد شور…

ادامه مطلب

گرد عجزم‌، خوشخرامان سرفرازم کرده‌اند

گرد عجزم‌، خوشخرامان سرفرازم کرده‌اند سجده‌واری داشتم گردون‌طرازم کرده‌اند رنگی از شوخی ندارد حیرت آیینه‌ام اینقدرها گلرخان تعلیم نازم کرده‌اند صافی دل بیخودی پیمانه‌ای در…

ادامه مطلب

گرم‌رفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت

گرم‌رفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت گام اول چون شرر خود را به جای پاگذشت وارث دیگر ندارد دودمان زندگی هرکه‌حسرت‌برد اپن‌جا عبرتی‌بر…

ادامه مطلب

گل نکرد آهی‌که بر ما خنجر قاتل نشد

گل نکرد آهی‌که بر ما خنجر قاتل نشد آرزو برهم نزد بالی‌که دل بسمل نشد دام محرومی درین دشت احتیاط آگهی‌ست وای بر صیدی‌که از…

ادامه مطلب