هرچیز که بسیار شود خوار شود

هرچیز که بسیار شود خوار شود گر خوار شود به خانهٔ پار شود گر سیر شود از همه بیزار شود یارش به بهای جان خریدار…

ادامه مطلب

هم شاهد دیده‌ای و هم شاهد دل

هم شاهد دیده‌ای و هم شاهد دل ای دیده و دل ز نور روی تو خجل گویند از آن هر دو چه حاصل کردی جز…

ادامه مطلب

وه وه که به دیدار تو چونم تشنه

وه وه که به دیدار تو چونم تشنه چندانکه ببینمت فزونی تشنه من بندهٔ آن دو لعل سیراب توام عالم همه زانست به خونم تشنه

ادامه مطلب

یاریکه مرا در غم خود می‌بندد

یاریکه مرا در غم خود می‌بندد غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد چون بیند او مرا که من غمگینم پنهان پنهان شکر شکر می‌خندد

ادامه مطلب

ای مرغ عجب که صید تو شیرانند

ای مرغ عجب که صید تو شیرانند گمگشتهٔ سودای تو جان سیرانند خرم زی و آسوده که این شهر از تو زیران ز بران و…

ادامه مطلب

ای کمتر مهمانیت آب گرمی

ای کمتر مهمانیت آب گرمی کز لذت آن مست شود بی‌شرمی ای خالق گردون به خودم مهمان کن گردون به کجا برد به آب گرمی

ادامه مطلب

ای عشق ترا پری و انسان دانند

ای عشق ترا پری و انسان دانند معروف تر از مهر سلیمان دانند در کالبد جهان ترا جان دانند با تو چنان زیم که مرغان…

ادامه مطلب

ای شب شادی همیشه بادی شادا

ای شب شادی همیشه بادی شادا عمرت به درازی قیامت بادا در یاد من آتشی از صورت دوست ای غصه اگر تو زهره داری یادا

ادامه مطلب

ای زخم تو خوشتر از دوای دگران

ای زخم تو خوشتر از دوای دگران امساک تو بهتر از عطای دگران ای جور تو بهتر از وفای دگران دشنام تو بهتر از ثنای…

ادامه مطلب

ای دوست مگو تو بنده‌ای یا آزاد

ای دوست مگو تو بنده‌ای یا آزاد بنده که خرد برای زشتی و فساد ای دست برآورده ترا دست که داد بگزار مراد خویش کاوراست…

ادامه مطلب

ای دل ز جهانپان چرا داری بیم

ای دل ز جهانپان چرا داری بیم حق محسن و منعم و کریمست و رحیم تیر کرمش ز شصت احسان قدیم در حاجت بنده میکند…

ادامه مطلب

ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار

ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار گر دیده وری ز هر سه بندی زنار در توبهٔ نیستی شو و باک مدار کاین…

ادامه مطلب

ای داروی فربهی و جان عاشق

ای داروی فربهی و جان عاشق فربه ز خیال تو روان عاشق شیرین ز دهان تو دهان عاشق جان بنده‌ات ای جان و جهان عاشق

ادامه مطلب

ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر

ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر اندر ره تو پای من از سر خوشتر چون بانگ دف عشق ترا ماه شنید مه گشت دو…

ادامه مطلب

ای جان جهان به حق احسانت مرو

ای جان جهان به حق احسانت مرو مستم مستم ز شیر پستانت مرو اندر قفسم شکر می افشان و مرو ای طوطی جان زین شکرستانت…

ادامه مطلب

ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی

ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی دل را ز غرور نفس پرداختیی گر معرفتش ترا مسلم بودی یک لحظه به غیر او نپرداختیی

ادامه مطلب

ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا

ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا از ماه تو تحفه‌ها است شبگرد ترا هر چند که سرخ روست اطراف شفق شهمات همی شوند رخ…

ادامه مطلب

ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد

ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد سرو و گل و باغ مست احسان گردد گل سرمست و خار بد مست و خمار جامی در…

ادامه مطلب

ای آمده ز آسمان درین عالم دیر

ای آمده ز آسمان درین عالم دیر و آورده خبرهای سموات به زیر ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر یارب تو بده دمدمه پنجهٔ…

ادامه مطلب

آواز تو ارمغان نفخ صور است

آواز تو ارمغان نفخ صور است زان قوت و قوت هر دل رنجور است آواز بلند کن کهتا پست شوند هرجا که امیریست و یا…

ادامه مطلب

آنم که چو غمخوار شوم من شادم

آنم که چو غمخوار شوم من شادم واندم که خراب گشته‌ام آبادم آن لحظه که ساکن و خموشم چو زمین چون رعد به چرخ میرسد…

ادامه مطلب

انصاف بده که عشق نیکوکار است

انصاف بده که عشق نیکوکار است زانست خلل که طبع بدکردار است تو شهوت خویش را لقب عشق نهی از شعوت تا عشق ره بسیار…

ادامه مطلب

اندر دل من مها دل‌افروز توئی

اندر دل من مها دل‌افروز توئی یاران هستند لیک دلسوز توئی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز توئی

ادامه مطلب

آن نزدیکی که دلستان را باشد

آن نزدیکی که دلستان را باشد من ظن نبرم که نیز جان را باشد والله نکنم یاد مر او را هرگز زانروی که یاد غایبان…

ادامه مطلب

آن کس که ترا دیده بود ای دلبر

آن کس که ترا دیده بود ای دلبر او چون نگرد بسوی معشوق دگر در دیده هر آنکه کرد سوی تو نظر تاریک نماید به…

ادامه مطلب

آن شب که ترا به خواب بینم پیداست

آن شب که ترا به خواب بینم پیداست چون روز شود چو روز دل پرغوغاست آن پیل که دوش خواب هندستان دید از بند بجست…

ادامه مطلب

آن روز که جانم ره کیوان گیرد

آن روز که جانم ره کیوان گیرد اجزای تنم خاک پریشان گیرد بر خاک بانگشت تو بنویس که خیز تا برجهم از خاک و تنم…

ادامه مطلب

آن دم که رسی به گوهر ناسفته

آن دم که رسی به گوهر ناسفته سرها به هم آورده و سرها گفته کهدان جهان ز باد شد آشفته برتو بجوی که مست باشی…

ادامه مطلب

از باد همه پیام او میشنوم

از باد همه پیام او میشنوم وز بلبل مست نام او میشنوم این نقش عجب که دیده‌ام بر در دل آوازهٔ آن ز بام او…

ادامه مطلب

امشب همه شب نشسته اندر حزنم

امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم

ادامه مطلب

امشب شب آن دولت بی‌پایانست

امشب شب آن دولت بی‌پایانست شب نیست عروسی خداجویانست آن جفت لطیف با یکی گویانست امشب تتق خوش نکو رویانست

ادامه مطلب

امروز خوش است هر که او جان دارد

امروز خوش است هر که او جان دارد رو بر کف پای میر خوبان دارد چون بلبل مست داغ هجران دارد مسکن شب و روز…

ادامه مطلب

العین لفقدکم کثیرالعبرات

العین لفقدکم کثیرالعبرات والقلب لذکرکم کثیرالحسرات هل یرجع من زماننا ما قدفات هیهات و هل فات زمان هیهات

ادامه مطلب

استاد مرا بگفتم اندر مستی

استاد مرا بگفتم اندر مستی کگاهم کن ز نیستی و هستی او داد مرا جواب و گفتا که برو گر رنج ز خلق دور داری…

ادامه مطلب

از عشق خدا نه بر زیان خواهی شد

از عشق خدا نه بر زیان خواهی شد بی‌جان ز کجا شوی که جان خواهی شد اول به زمین از آسمان آمده‌ای آخر ز زمین…

ادامه مطلب

از روز شریفتر شد از وی شب من

از روز شریفتر شد از وی شب من وز روح لطیفتر این قالب من رفت این لب من تا لب او را بوسد از شهد…

ادامه مطلب

از خویشتن بجستن آرزو میکندم

از خویشتن بجستن آرزو میکندم آزاد نشستن آرزو میکندم در بند مقامات همی بودم من وان بند گسستن آرزو میکندم

ادامه مطلب

ای همچو خر و گاو که و جو طلبت

ای همچو خر و گاو که و جو طلبت تا چند کند سایس گردون ادبت لب چند دراز میکنی سوی لبش هر گنده دهان چشیده…

ادامه مطلب

این چرخ و فلکها که حد بینش ماست

این چرخ و فلکها که حد بینش ماست در دست تصرف خدا کم ز عصاست هر ذره و قطره گر نهنگی گردد آن جمله مثال…

ادامه مطلب

این گردش را ز جان خود دزدیدم

این گردش را ز جان خود دزدیدم پیش از قالب به جان چنین گردیدم گویند مرا صبر و سکون اولیتر این صبر و سکون را…

ادامه مطلب

با تو قصص درد و فغان میگویم

با تو قصص درد و فغان میگویم ور گوش ببندی پنهان میگویم دانسته‌ام اینکه از غمم شاد شوی چندین غم دل با تو از آن…

ادامه مطلب

آن حلوائی که کم رسد زو به دهن

آن حلوائی که کم رسد زو به دهن چون دیگ بجوش آمده از وی دل من از غایت لطف آنچنان خوشخوارست کز وی دو هزار…

ادامه مطلب

با همت بازباش و با کبر پلنگ

با همت بازباش و با کبر پلنگ زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ کانجا همه آفتست و…

ادامه مطلب

بالای سر ار دست زند دو دستم

بالای سر ار دست زند دو دستم ای دلبر من عیب مکن سرمستم از چنبرهٔ زمانه بیرون جستم وز نیک و بد و سود و…

ادامه مطلب

بر زلف تو گر دست درازی کردم

بر زلف تو گر دست درازی کردم والله که حقیقت نه مجازی کردم من در سر زلف تو بدیدم دل خویش پس با دل خویش…

ادامه مطلب

برخیز و به نزد آن نکونام درآی

برخیز و به نزد آن نکونام درآی در صحبت آن یار دلارام درآی زین دام برون جه و در آن دام درآی از در اگرت…

ادامه مطلب

بلبل آمد به باغ و رستیم ز زاغ

بلبل آمد به باغ و رستیم ز زاغ آئیم به باغ با تو ای چشم و چراغ چون سوسن و گل ز خویش بیرون آئیم…

ادامه مطلب

بیدف بر ما میا که ما در سوریم

بیدف بر ما میا که ما در سوریم برخیز و دهل بزن که ما منصوریم مستیم نه مست بادهٔ انگوریم از هرچه خیال کرده‌ای ما…

ادامه مطلب

بیگانه شوی ز صحبت بیگانه

بیگانه شوی ز صحبت بیگانه بشنو سخن راست از این دیوانه صد خانه پر از شهد کنی چون زنبور گر زانکه جدا کنی ز اینان…

ادامه مطلب

پیران خرابات غمت بسیارند

پیران خرابات غمت بسیارند چون چشم تو هم خفته و هم بیدارند بفرست شراب کاندلشدگان نه مست حقیقتند و نی هشیارند

ادامه مطلب