غزل مقاله

غزل مقاله

تو ریگ‌زار کویری
و رهگذر!
اما تو دوست داری‌اش او از تو بی‌خبر
اما تو بی‌قرار و شتابان رسی به دیدارش
ولی ز حرف و سلام تو در حذر
اما تو یک کتاب نوشتی برایش از احساس
تمام حرف و حدیثِ تو معتبر
اما تو با نگاه نوازش‌گرت سکوت کنی
ولیک طرز نگاه‌اش…
چه بی‌پدر
اما برای آمدنش سخت انتظار کشی
تمام صورت‌اش از گریه گشته تر
اما…

صفیه میلاد

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *