ذوقی نداشت عطر بهاری که رفتنی‌ست

ذوقی نداشت عطر بهاری که رفتنی‌ست
دلخوش شدن به قول و قراری که رفتنی‌ست

باران پشت شیشه و نقاشی دو قلب
با دست خیس، روی بخاری که رفتنی‌ست

جز رنج بی دلیل به یادم نمانده است
از خاطرات روزشماری که رفتنی‌ست

چون جاده دل نبند به هر رهگذر که نیست
در ایستگاه، عشق قطاری که رفتنی‌ست

با روزهای رفته فراموش کن مرا
دستی بکش به گرد و غباری که رفتنی‌ست

ما غیر داغ، باغ و بهاری نداشتیم
باغی که رفتنی‌ست، بهاری که رفتنی‌ست

عبدالجبار کاکایی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *