بستر مردان

بستر مردان
ميان آتش سوزان، چه سخت جان و خموشم
فغان و شكوه ندانم، اگرچه آبله پوشم
درون كوره آتش، هزار شعله سركش
كشيد تيغ برويم، كشيد ميل به گوشم
ز ذره ذره جانم نواى عشق نيوشم
سكوت عشق سكوتم، خروش عشق خروشم
رقيب كرد زبونم، ولى نرفت جنونم
ز چشم نور اميدم، ز مغز جوهر هوشم
هر آنچه بود بدستم به پاى دوست فشاندم
بجز پياله غم را، كه صبح و شام بنوشم
خوش است بستر مردان ميان آتش و توفان
عدو چو سوزن پايم، حبيب محمل دوشم
سلیمان لایق
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *