به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔ‌چون خور

به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔ‌چون خور
ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر
ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر گردون
ز اشک چشمهٔ چشمم بمیرد آتش اختر
به صید عاشق بیدل گشاده زلف تو چنگل
به صید بیدل مسکین کشیده چشم تو خنجر
شکنج سنبل پست تو گنج صورت و معنی
فریب نرگس مست تو زیب جامه و زیور
ز جام حقهٔ لعلت گشوده چشمهٔ حیوان
ز دام حلقهٔ زلفت دمیده نکهت عنبر
نهاده نرگس شنگت تراز کسوت شوخی
گشاده پستهٔ تنگت کساد کیسهٔ شکر
ز رنگ پنجهٔ نازک نموده دست تو گل رخ
بر آب چهرهٔ رنگین نهاده حسن تو دلبر
بیاض ساعد سیمین به خون این دل خسته
سواد طرهٔ مشکین به قتل این تن لاغر
به عیب من مکن آهنگ و جیب و دامن من بین
چو روی اوحدی از غم به خون دیده و دل تر
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *