حسرتِ خنده یی به لب تاکی

حسرتِ خنده یی به لب تاکی
اینقدر اشک و درد و تب تا کی
سنگ در دست و در پیِ دل ها
ناله یِ شیشه و غضب تا کی
ساحلم لحظه ها نشسته به راه
می کشی موج را عقب تا کی
نیست ماهی دگر, که برکه شوی
منتظر درتمامِ شب تا کی
رفت دیگر خدا از این میهن
باز تکرار لفظ رب تا کی
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *