نورِ صفای عاشقی پاشیده زود رفت
نور سپیده در وسط سینه ریخته
از چشم اشکبار شتابیده زود رفت
باران شده به ساقه ی خشک درخت تن
آب حیات گشته و باریده زود رفت
چون نگهت نسیم سرا پا به من وزید
تا دیده در خیال او خوابیده زود رفت
از دیده رفت و من به امید اقامتش
اما به دل دویده، نپاییده زود رفت
در آسمان منظره اش بال و پر زدم
بال و پرم شکسته و بالیده زود رفت
شگوفه باختری