دلا جان در ره جانان حجابست

دلا جان در ره جانان حجابست
غم دل در جهان جان حجابست
اگر داری سری بگذر ز سامان
که در این ره سر و سامان حجابست
ز هستی هر چه در چشم تو آید
قلم در نقش آن کش کان حجابست
زلال از مشرب جان نوش چون خضر
که آب چشمهٔ حیوان حجابست
عصا بفکن که موسی را درین راه
چو نیکو بنگری ثعبان حجابست
بحاجب چون توان محجوب گشتن
که حاجب بر در سلطان حجابست
بحکمت ملک یونان کی توان یافت
که حکمت در ره یونان حجابست
بایمان کفر باشد باز ماندن
ز ایمان در گذر کایمان حجابست
ترا ای بلبل خوش نغمه باگل
گر از من بشنوی دستان حجابست
میان عندلیب و برگ نسرین
هوای گلبن و بستان حجابست
ز درمان بگذر و با درد می‌ساز
که صاحب درد را درمان حجابست
حدیث جان مکن خواجو که درعشق
ز جان اندیشهٔ جانان حجابست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *