بی من بهر کجا که روی خار می شوی

بی من بهر کجا که روی خار می شوی
از هست و بودی زندگی بیزار می شوی
دیگر تو سرو ِ سبز و، گلستان هوس مکن
همچون درختِ خشکِ سپیدار می شوی
از کوهسارِ کشورِ یک عمر انتظار
با واژه های شعر تو سنگسار می شوی
فکرش مکن که رفتی و مُردم من از فراق
در زنده بودنم تو عزادار می شوی
لعل بدخش ما تو فکندی ز خود سری
روزی به خون دیده خریدار می شوی
تاکی تو رو بپوشی و، خود را دهی فریب
دارم عجب چگونه پدیدار می شوی
محتاط عشق من شده ای بی خبر ازان
با ترک من بدانی که بیمار می شوی
پاس وفا و مهر کند کار خود همیش
ای خواب رفته روزی تو بیدار می شوی
محمود گویی و، همه جا جستجو کنی
رسوای دِه و؛ کوچه و، بازار می شوی

یکشنبه 09 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 30 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *