برای آن که بویت را نشویم

برای آن که بویت را نشویم
 نمی‌شویم تمام پیکرم را
 ز دست و گردنم بوی تو آید
 نمی‌شویم دیگر موی سرم را
 
 برای آن که ماند از تو بویی
 نپاشم عطر، حتّی عطر پاریس
 به خویش آورده‌ام در جام هستی
 شراب بوسه هایت را در این حس.
 
 در آغوش من آرام، آرمیده
 از آهنگ شکایتهای بی‌سود.
 سرود “میمیرم در آغوش تو”
 به لب آورده و آورده مقصود.
 
 در آن خلوت، ز پشت شیشه‌هایت
 مه و استاره‌ها آهنگها را
 به گوش جان ما سمفونیا کرد
 تراوش بر خود آورد رنگها را
——-
شاعره رحیم جان”
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *