باج عروسى

باج عروسى
‏‎كلبى بچهء مقصود ساكن ركاخانه
‏‎زن كرده و درمانده در پيسه ى طويانه
‏‎بى كندو و بى ارزن افتاده به فكر زن
‏‎دارد كه شود از غم آواره و ديوانه
‏‎خواهد خسر از پيشش طويانه و خرج
‏‎جويد خشو از نزدش هم زيور و هم گانه
‏‎حاشا كه برون آيد زين باج كمربشكن
‏‎حاشا كه ز روي دام اين مرغ برد دانه
‏‎خاله خشوى زالش هرگز نشود راضي
‏‎گويد كه به شهر نو بايد بخرد خانه
‏‎ماما خسر رندش دستار طلب دارد
اين طفل شود ممنون از صوت جرنگانه
‏‎ گويند نميسازد خانم به ننو يك جاي
گويند نميزيبد يك پاي و دو زولانه
‏‎يعني كه بدر گردد از خانه آبايي
‏‎آباد كند تنها يك قصر جداگانه
‏‎گويند شب خينه تا آخر شاهكاني
‏‎ هم مطرب زن باشد، هم مطرب مردانه
‏‎از احمد و از محمود داماد چو گير قرض
گردن بنمايد پت پيش خود و بيگانه
‏‎فرداست كه ميگيرد كچكول گدايي را‎
ميسوزد و ميسازد با ساز غريبانه
‏‎ منشاءِ ترقى ها آسانى وصلت هاست
‏‎زين رسم و رواج زشت بگريز جسورانه
‏‎اين دخترك انسان است نى مال و نه حيوان است
‏‎حيف است كه بفروشند چون پنبه و پندانه
استاد ضيا قارى زاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *