‏‎رفتيم از اين بيابان، كرديم رو به دريا

‏‎رفتيم از اين بيابان، كرديم رو به دريا
‏‎تا گم كنيم خود را چون آب جو به دريا
‏‎نگشود عقده ى دل چرخ كبود ناخن
‏‎ بستند راه اين موج از چار سو به دريا
‏‎كشتى شكسته گان را عزم رحيل سخت است
‏‎ره تا كجا گشايد يك تارِ مو به دريا
‏‎چون وقت رفتن آيد، فرصت نميدهد مرگ
‏‎تا پُر شود كس را ، يم تا سبو به دريا
‏‎از زرشمارى تا كى با درد و داغ بودن
‏‎دستت اگر سيه شد، كن شستوشو به دريا
‏‎رمز زبان امواج كس چون ضيا ندانست
‏‎پير زمانه ها بود افسانه گو به دريا
استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *