‎گناه هوشياران

‎گناه هوشياران
‎بگفت مردك زندانى يى به زندانبان
‎ كه از چه خنده نمايى به ما گنهكاران؟
‎خطاى ماست نفهميده، از تو فهميده
‎گران نه چون گنه توست جرم هر نادان
‎صغيره اى ز تو باشد كبيره بر چو منى
‎كه فرقهاست به انداز قطره تا توفان
‎نبود معصيت از ما مگر ز نادانى
‎نبود مسئلت از ما مگر ز جهل و گمان
‎ز راه راست فتادن به چاه گمراهى
‎گناه بيخبرى بُد، نه جرم بيخبران
‎ز ما كه بيخردانيم فاش شد تقصير
‎تو هوشيارى و جرمت ز چشمهاست نهان
‎مرا به سرقه ى نان كرده اند حبس ابد
‎تو را ز خون كسان هم نباشد هيچ زيان
‎مرا هريمن غفلت به چاه جهل افكند
‎تو ديدى و نشدى دور از چِه عصيان
‎تجاوزى اگر از من به مال مردم شد
‎تجاوز تو به قانون هميشه هست روان
‎به چوب پرسد، شاگرد زبده را استاد
‎بس است مالش گوشى ز طفل ابجدخوان
‎گناه بيخردان قابل الصلاح بود‎
‎خدا نجات دهد از گناه هشياران
‎استاد احمد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *