يادِ فقرا كن
گر عيش كنى با مى معشوقه به پا كن
يادِ فقرا كن
چون خواب كنى در پر قو راحت و آرام
بى شبهه و ابهام
يادت ز پريشانى اى مخلوق خدا كن
ياد فقرا كن
يك جرعه بكن نزر گداى سر كويت
دل بسته ى مويت
يك روز به عهدت تو هم اى شوخ وفا كن
ياد فقرا كن
آنجا كه نه هوشست و نه نوشست و نه پوشست
تاريك و خموشست
از برق بخارى ء خودش جوش صفا كن
ياد فقرا كن
ياد فقرا كن كه نشد گرم دل و جان
در حلقه ى ايشان
گر دست دهد بذل ما اهل رضا كن
ياد فقرا كن
استاد ضيا قاريزاده