بُت تویی، بُتگر تویی، بُت را مجو در آسمان

بُت تویی، بُتگر تویی، بُت را مجو در آسمان
تو خودت بُتخانه‌ای، هم بُت‌تراش دیگران
این طرف‌ها چارسو لات و هُبل در گردش‌اند
حیف شد تندیس بودا؛ حیف شد در بامیان
آن‌که با نام و نشانِ بُت‌شکن معروف شد
از پی تاراج و غارت رفت تا هندوستان
رفت تا گنجینه‌های هند را غارت کند
زر بیارد فیل فیل و اشتران در اشتران
بُت‌شکستن یک بهانه، قتل کافر یک دروغ
غارت گنج و جواهر بود اصل داستان
هیچ بُت، در هیچ جا، با هیچ آدم بد نکرد
وآن بُت اعظم ندزدید آب و نان کِهتران
وای از این بت‌های ناطق، این مذکرهای هیز
قلب‌ها شان جام زهر و چشم‌ها شان استخوان

از میان این‌همه بُت‌های سنگی خوش‌تر است
آن بُت شاعر، بُت شکرلبِ شیرین زبان
یک خدا و یک صنم، یک آسمان دیوانه‌گی
زنده‌گی زیباست آری! این‌چنین یا آن‌چنان
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *