رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها

رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها
شرنگس پیاله‌ها به گوش میگسارها
که رفته‌اند پشت هم به جاده‌های مزدحم
به جستجوی جامکی جدا جدا خمارها
چه هلهله‌ست جان من که همچو باد می‌دوند
به سمت خاستگاه گل، پیاده‌ها، سوارها
برهنه پاست آن یکی، تو کیستی؟ جواب داد:
جوان نیمه مستم از صف «پرولتار»ها
چو بست شیخ شهر ما در شرابخانه را
خماریان نشسته‌اند پشت در قطارها
ز دست شاه و محتسب پناه برده بر حشیش
جوانکان معترض، گروه بدبیارها
ز های‌وهوی جنگ‌ها ز غرش تفنگ‌ها
پریده‌اند سارها ز شاخهٔ چنارها
مبارک است شیخ ما که بی‌تکان ریش او
معطل است جان من تمام کار و بارها
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *