بازآکه بی‌جمالت توفان شکسته بر دل

بازآکه بی‌جمالت توفان شکسته بر دل
تو بار بسته بر ناز ما دست بسته بر دل
سرو تو در چه‌ گلشن دارد خرام عشرت
چون داغ نقش پایت صد جا نشسته بر دل
از آه بی‌ا‌ثر هم ممنون التفاتیم
کز یأس آمد آخر این تیر جسته بر دل
نتوان به جهد بردن غلتانی از گهرها
آوارگی عنانی دیگر گسسته بر دل
شبنم به باغ حسرت دیدار می‌پرستد
افتاده‌ام به راهت آیینه بسته بر دل
افسوس‌ازین دو دم عمرکزیاس بایدم زد
در هر نفس‌کشیدن تیغ دو دسته بر دل
چون اشک شمع بیدل دور از بساط وصلش
آتش فشانده بر سر مینا شکسته بر دل
حضرت ابوالمعانی بیدل رح
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *