حکایت نوجوانی از مرو که پیش حضرت سید مخدوم علی هجویری رحمة الله علیه آمده از ستم اعدا فریاد کرد

سید هجویر مخدوم امم مرقد او پیر سنجر را حرم بند های کوهسار آسان گسیخت در زمین هند تخم سجده ریخت عهد فاروق از جمالش…

ادامه مطلب

در بیان اینکه اصل نظام عالم از خودی است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصاردارد

پیکر هستی ز آثار خودی است هر چه می بینی ز اسرار خودی است خویشتن را چون خودی بیدار کرد آشکارا عالم پندار کرد صد…

ادامه مطلب

حکایت طایری که از تشنگی بیتاب بود

طایری از تشنگی بیتاب بود در تن او دم مثال موج دود ریزه ی الماس در گلزار دید تشنگی نظاره ی آب آفرید از فریب…

ادامه مطلب

دربیان اینکه حیات خودی از تخلیق و تولید مقاصد است

زندگانی را بقا از مدعا ست کاروانش را درا از مدعا ست زندگی در جستجو پوشیده است اصل او در رزو پوشیده است رزو را…

ادامه مطلب

در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه

گرم خون انسان ز داغ آرزو آتش ، این خاک از چراغ آرزو از تمنا می بجام آمد حیات گرم خیز و تیزگام آمد حیات…

ادامه مطلب

در شرح اسرار اسمای علی مرتضی

مسلم اول شه مردان علی عشق را سرمایه ی ایمان علی از ولای دودمانش زنده ام در جهان مثل گهر تابنده ام نرگسم وارفته ی…

ادامه مطلب

در بیان اینکه مقصد حیات مسلم ، اعلای کلمة الله است و جهاد ، اگر محرک آن جوع الارض باشد در مذهب اسلام حرام است

قلب را از صبغة الله رنگ ده عشق را ناموس و نام و ننگ ده طبع مسلم از محبت قاهر است مسلم ار عاشق نباشد…

ادامه مطلب

اسرار خودی

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست زاین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم…

ادامه مطلب

دعا

ای چو جان اندر وجود عالمی جان ما باشی و از ما می رمی نغمه از فیض تو در عود حیات موت در راه تو…

ادامه مطلب

حکایت شیخ و برهمن و مکالمه گنگ و هماله در معنی اینکه تسلسل حیات ملیه از محکم گرفتن روایات مخصوصه ملیه می باشد

در بنارس برهمندی محترم سر فرو اندر یم بود و عدم بهره ی وافر ز حکمت داشتی با خدا جویان ارادت داشتی ذهن او گیرا…

ادامه مطلب

الوقت سیف

سبز بادا خاک پاک شافعی عالمی سر خوش ز تاک شافعی فکر او کوکب ز گردون چیده است سیف بران وقت را نامیده است من…

ادامه مطلب

تمهید

نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم نظیری نیشابوری راه شب چون مهر عالمتاب زد گریهٔ من…

ادامه مطلب

حکایت الماس و زغال

از حقیقت باز بگشایم دری با تو می گویم حدیث دیگری گفت با الماس در معدن ، زغال ای امین جلوه های لازوال همدمیم و…

ادامه مطلب

اندرز میر نجات نقشبند المعروف به بابای صحرائی که برای مسلمانان هندوستان رقم فرموده است

ای که مثل گل ز گل بالیده‌ای تو هم از بطن خودی زائیده‌ای از خودی مگذر بقا انجام باش قطره‌ای می باش و بحر آشام…

ادامه مطلب

در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد

نقطهٔ نوری که نام او خودی است زیر خاک ما شرار زندگی است از محبت می شود پاینده تر زنده تر سوزنده تر تابنده تر…

ادامه مطلب

در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد

ای فراهم کرده از شیران خراج گشته ئی روبه مزاج از احتیاج خستگی های تو از ناداری است اصل درد تو همین بیماری است می…

ادامه مطلب

در بیان اینکه چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد ، قوای ظاهره و مخفیه نظام عالم را مسخر می سازد

از محبت چون خودی محکم شود قوتش فرمانده عالم شود پیر گردون کز کواکب نقش بست غنچه ها از شاخسار او شکست پنجه ی او…

ادامه مطلب