زندگینامه سید علی صالحی

سید علی صالحی سیّد علی صالحی (زادهٔ ۱ فروردین ۱۳۳۴) شاعر و نویسندهٔ ایرانی است. وی یکی از شاعران بختیاری و یکی از پایه‌گذاران جریان…

ادامه مطلب

حالا این همه چشمه،‌ این همه رود

حالا این همه چشمه،‌ این همه رود اصلا این همه آسمان بلند تعجب می‌کنم ماه قشنگ این شب پرده‌پوش چرا گذاشته آمده صاف پشت پنجره‌ی…

ادامه مطلب

چقدر گفتم حال همه‌ی ما خوب است و باز

چقدر گفتم حال همه‌ی ما خوب است و باز تو حتی باورت نشد خب راستش را بخواهی آن روز باد می‌آمد من هم دروغ گفته…

ادامه مطلب

حدس می‌زنم که هوا روشن‌تر خواهد شد

حدس می‌زنم که هوا روشن‌تر خواهد شد مردم، آسوده آسمان، آبی ماه بی‌خیال و ستاره به خواب و من که باز با همین سیگار لعنتی…

ادامه مطلب

در سایه‌روشن ماه و میله ها

در سایه‌روشن ماه و میله ها تاخن به رخسار دیو چوب خط به خواب دیوار کشیده ام نترس من شریک هر شب گریه های توام…

ادامه مطلب

معلوم نیست هنوز

معلوم نیست هنوز هنوز معلوم نیست این پرنده از کجا آمده است چرا آمده است اینجا کنار این بوته‌ی بادنشین بی‌ریشه چه می‌کند یا دارد…

ادامه مطلب

می‌ترسم، مضطربم

می‌ترسم، مضطربم و با آن که می‌ترسم و مضطربم باز با تو تا آخرِ دنیا هستم می‌آیم کنار گفتگویی ساده تمام رویاهایت را بیدار می‌کنم…

ادامه مطلب

من چه زود می‌میرم

من چه زود می‌میرم از شنیدنِ یک لبخند! آگاه است او از او که مثلِ من است. از آلودگی به دور، از تاریکی به دور،…

ادامه مطلب

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم تو نبودی، باران بود رو به آسمان بلند پر گفت‌وگو گفتم تو ندیدیش …؟ و چیزی، صدایی صدایی شبیه صدای آدمی…

ادامه مطلب

بلکه دعای دل شکسته‌ی همین چند چراغ ناامید

بلکه دعای دل شکسته‌ی همین چند چراغ ناامید آ‎وازی تازه از ترانه‌های تو باز آورد، ورنه با هق‌هق بسیار این بی‌امان هیچ ستاره‌ای از سفرهای…

ادامه مطلب

وقتی که تو نیستی

وقتی که تو نیستی من حزن هزار آسمان بی اردی‌بهشت را گریه می‌کنم. فنجانی قهوه در سایه‌های پسین، عاشق‌شدن در دی‌ماه، مردن به وقت شهریور….

ادامه مطلب

آیا مایلید با من تا پیچ همین کوچه بیایید

آیا مایلید با من تا پیچ همین کوچه بیایید از سایه‌سارِ سُکوت بگذرید دمی، دقیقه‌ای لااقل عواقبِ آفتاب را تجربه کنید؟ می‌گویند آنجا عواقبِ آفتاب…

ادامه مطلب

از حوالیِ‌ همين روزهای کُندِ بی‌خودِ طولانی می‌گذريم

از حوالیِ‌ همين روزهای کُندِ بی‌خودِ طولانی می‌گذريم و باد فقط بر سرشاخه‌های شکسته می‌وزد. ما اشتباه می‌کنيم که از چراغ، انتظارِ شکستن داريم، شب……

ادامه مطلب

اگرچه آمده‌اند

اگرچه آمده‌اند دست‌های بستهٔ مرا خسته کرده‌اند اما نگرانِ سر زدنِ سپیده‌دم نباش نَفَس‌های روشنِ من باز با تو سخن خواهند گفت. اگرچه گفته خواسته…

ادامه مطلب

باد، هی باد بازیگوش

باد، هی باد بازیگوش ما پیراهن آشنایان بسیاری بر بند رخت این خانه دیده‌ایم خودشان رفته‌اند، نیستند، نمی‌آیند و ما یک عده ابله خاموش فراموش…

ادامه مطلب

اینجا

اینجا همین جا نزدیک همین تنفس بی خواب تو را طوری نزدیک به لمس هوا حس می کنم که گنجشک تشنه، عطرِ باران را. باید…

ادامه مطلب

به خدا اگر به قدر سر سوزنی

به خدا اگر به قدر سر سوزنی از سکوت باد بترسم! سنجاقک‌های خسته از خواب درخت کناره گرفته‌اند رفته‌اند پشت پرچین باغ هلو دگمه بر…

ادامه مطلب

چقدر دلم برای عبور از خواب این همه دیوار گرفته است!

چقدر دلم برای عبور از خواب این همه دیوار گرفته است! هیچ وقتی از این روزگار من این دیوارهای بی دریچه را دوست نداشته‌ام! هیچ…

ادامه مطلب

اگر به کسی نگویید

اگر به کسی نگویید من برای شب و سکوت و سردردِ آینه، شفای نور و مرهم گفت‌وگو آورده‌ام تمامِ‌ سرانگشتان سوخته‌ی من لبریز از حروف…

ادامه مطلب