از سایهسارِ سُکوت بگذرید
دمی، دقیقهای لااقل عواقبِ آفتاب را تجربه کنید؟
میگویند آنجا عواقبِ آفتاب را در آوازهای آینه دیدهاند.
آیا مایلید با من میان این همه همهمه
دمی، دقیقهای لااقل از بوی بوسه یا باران سخن بگویید؟
میگویند در این دقایقِ دانا
آدمی از علاقه به آدمی، آوازهای آینه را میفهمد.
پس چرا گاهی اوقات
حتی سلام و ستاره یا کبوتر و کلمه را کتمان میکنیم؟
به یاد آورید که آدمی از علاقه به آدمی
آوازهای آینه را میفهمد
عواقب آفتاب را میفهمد
و حتی سایهسارِ سکوت را …!
با این حال، نه سایهسارِ سکوت،
نه عواقبِ آفتاب، نه آوازهای آینه،
حالا من فقط دلواپسِ خوابِ همان غنچهٔ کوچکم
که شما دعایِ شبنمِ لرزانش را
بر گلبرگِ ساکتِ شبانه شنیدهاید
سیدعلی صالحی سفر بخیر مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت انتشارات محیط/ ۱۳۷۶