غزل ۴

غزل ۴ ون پردهٔ حریر بلندی خوابیده مخمل شب، تاریک مثل شب آیینهٔ سیاهش چون آینه عمیق سقف رفیع گنبد به شکوهش لبریز از خموشی،‌…

ادامه مطلب

قولی در ابوعطا

قولی در ابوعطا کرشمهٔ درآمد دگر تخته پاره به امواج دریا سپرده‌ام من زمام حسرت به دست دریغا سپرده‌ام من همه بودها دگرگون شد سواحل…

ادامه مطلب

هنگام

هنگام هنگام رسیده بود، ما در این کمتر شکی نمی‌توانستیم آمد روزی که نیک دانستند آفاق این را و نیک دانستیم هنگام رسیده بود، می‌گفتند…

ادامه مطلب

آوار عید

آوار عید بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود بر سر من عید چون آوار می‌آید فرود می‌دهم خود را نوید سال ِ بهتر،…

ادامه مطلب

بی دل

بی دل آری، تو آنکه دل طلبد آنی اما افسوس دیری ست کان کبوتر خون آلود جویای برج گمشده ی جادو پرواز کرده ست

ادامه مطلب

در این شبگیر

در این شبگیر کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده ست؟ ای مرغان که چونین بر برهنه شاخه‌های این درخت برده خوابش دور غریب افتاده…

ادامه مطلب

سبز

سبز با تو دیشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم من نمی‌گویم ملایک بال در بالم شنا کردند من نمی‌گویم که باران…

ادامه مطلب

طلوع

طلوع پنجره باز است و آسمان پیداست گل به گل ابر سترون در زلال آبی روشن رفته تا بام برین، چون آبگینه پلکان، پیداست من…

ادامه مطلب

گل

گل همان رنگ و همان روی همان برگ و همان بار همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز همان شرم و همان ناز همان…

ادامه مطلب

نوحه

نوحه نعش این شهید عزیز روی دست ما مانده ست روی دست ما، دل ما چون نگاه، ناباوری به جا مانده ست این پیمبر، این…

ادامه مطلب

آواز چگور

آواز چگور وقتی که شب هنگام گامی چند دور از من نزدیک دیواری که بر آن تکیه می‌زد بیشتر شب‌ها با خاطر خود می‌نشست و…

ادامه مطلب

پرنده ای در دوزخ

پرنده ای در دوزخ نگفتندش چو بیرون می‌کشاند از زادگاهش سر که آنجا آتش و دود است نگفتندش: زبان شعله می‌لیسد پر پاک جوانت را…

ادامه مطلب

خزانی

خزانی پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک آنک، بر آن چنار جوان، آنک خالی فتاده لانهٔ آن لک لک او رفت و رفت غلغل غلیانش…

ادامه مطلب

سترون

سترون سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها بر آمد، با نگاهی حیله گر، با اشکی آویزان به دنبالش سیاهی‌های دیگر آمده‌اند از راه بگستردند بر…

ادامه مطلب

غزل ۵

غزل ۵ درین شب‌های مهتابی، که می‌گردم میان ِ بیشه‌های سبز ِ گیلان با دل ِ بی تاب – خیالم می‌برد شاد – و می‌بینم…

ادامه مطلب

لحظه ی دیدار

لحظه ی دیدار لحظهٔ دیدار نزدیک است باز من دیوانه‌ام، مستم باز می‌لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت…

ادامه مطلب