جوش سخن من بود از جذبه مردان

جوش سخن من بود از جذبه مردان هر خام مرا بر سر گفتار نیارد دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن یک کس چه خیال است…

ادامه مطلب

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت یاقوت های راز نهان رنگ باختند زین…

ادامه مطلب

تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟

تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد شایسته هزار شبیخون کوتهی است عمری که چون خمار به خمیازه بگذرد

ادامه مطلب

بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام

بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را

ادامه مطلب

به گوشه قفس از آشیانه قانع باش

به گوشه قفس از آشیانه قانع باش نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش مریض مصلحت خویش را نمی داند به تلخ و شور…

ادامه مطلب

بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست

بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست تیر آه خاکساران را نمی باشد…

ادامه مطلب

بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل

بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل در جیب غنچه زنگ برآورد بوی گل در گلستان حسن تو از جوش عندلیب تنگ است…

ادامه مطلب

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو اشتیاق سجده را با آستان او بگو هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر شکوه…

ادامه مطلب

امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل

امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل که تصحیح دواوین، خونی اوقات من گردد!

ادامه مطلب

ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را

ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را شکست دشمن عاجز دلی از…

ادامه مطلب

از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود

از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود در زیر ابر برق به تمکین نمی شود تلخی پذیر باش که بی آب تلخ و شور…

ادامه مطلب

هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد

هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد غوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشد نیست گوهر را به از گرد یتیمی کسوتی از…

ادامه مطلب

نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم

نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم کار عالم را به این بی دست و پایی می کنم نیست مانند سپند از سوختن…

ادامه مطلب

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی…

ادامه مطلب

میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم

میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد به گمنامی قناعت کن دل روشن اگر خواهی…

ادامه مطلب

من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟

من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم همان خجلت کشم، با عمر جاویدان…

ادامه مطلب

مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت

مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت فغان که دولت پا در رکاب خوبی را…

ادامه مطلب

گنج در ویرانه من مار ارقم می شود

گنج در ویرانه من مار ارقم می شود زعفران در سینه من ریشه غم می شود از عصای خود خطر دارند کوران وقت جنگ بی…

ادامه مطلب

گریه ما دل به طوفان می دهد

گریه ما دل به طوفان می دهد ناله ما جان به افغان می دهد بلبلان را داغ دارد باغبان کاو سزای هرزه گویان می دهد

ادامه مطلب

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری که در گذار ندیده است ابر تصویری مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید که در بساط فلک…

ادامه مطلب

کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد

کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد صفحه آیینه را چون سینه شهباز کرد چون نگردد آب حیوان در مذاق خضر تلخ؟ تیغ…

ادامه مطلب

غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است

غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است روزی اهل تو کل همه جا آماده است جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند تیرگی…

ادامه مطلب

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت وگرنه گرگ چرا…

ادامه مطلب

شود رد خلایق هر که را الله می خواهد

شود رد خلایق هر که را الله می خواهد نگردد گرد گوهر هیچ کس تا شاه می خواهد به عیاری توان جان بردن از دست…

ادامه مطلب

سرزلف سخن آن روز به دستم دادند

سرزلف سخن آن روز به دستم دادند که به هر مو چو سر زلف شکستم دادند پرده دیده من کاغذ سوزن زده شد تا سر…

ادامه مطلب

زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا

زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا نهال قد تو برهان عالم بالا گرفته راهی عشق از ملال خاطر ماست حباب در گره افکنده کار…

ادامه مطلب

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم همان بهتر که روگردان شوم از…

ادامه مطلب

ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد

ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد نمی گیرد عنان قرب هدف تیر سبکرو…

ادامه مطلب

رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز

رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز نیست ممکن که به چندین بط می آید باز می شود صاحب آوازه ز یکدستی، شعر…

ادامه مطلب

دور قدح را مه تمام ندارد

دور قدح را مه تمام ندارد روشنی ماه این دوام ندارد بر لب کوثر شکسته است سبویش هر که به کف وقت صبح جام ندارد…

ادامه مطلب

دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود

دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود با برق، خار دست و گریبان چرا شود؟ جان داد صبح بر سر یک خنده خنک دندان کس…

ادامه مطلب

در گلشن وجود ره بوالفضول نیست

در گلشن وجود ره بوالفضول نیست برگ خزان رسیده او بی اصول نیست داغ است عشق از دل بی آرزوی من خون می خورد کریم…

ادامه مطلب

در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است

در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است در توبه شکسته خرابات گم شده است آن طفل مشربیم که در مشت خاک ما بس گوهر…

ادامه مطلب

خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد

خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد خرام موج در دامان دریا بار می زیبد ز پیش چشم دل بردن، به زیر چشم دل…

ادامه مطلب

خالش بلای جان ز خط مشکبار شد

خالش بلای جان ز خط مشکبار شد پرهیز ازان ستاره که دنباله دار شد انصاف نیست سوختن از تشنگی مرا کز خون من عقیق لبت…

ادامه مطلب

چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است

چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است بر کاینات از ته ل خنده لایق است در وقت صبح چرخ نفس راست می کند…

ادامه مطلب

چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب

چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب! تمام شب به خیال تو عشق می…

ادامه مطلب

جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند

جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند چندان که به گردش بود این دایره، هستند شد پنجه سیمین تو در مهد، نگارین از رشته…

ادامه مطلب

ترا که خط بناگوش ابجد نازست

ترا که خط بناگوش ابجد نازست چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟ دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم دو شاهدست که انجام به ز…

ادامه مطلب

تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟

تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟ از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند از شوق هم آغوشی…

ادامه مطلب

بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای

بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟ ز ره صبر چه پوشم،…

ادامه مطلب

به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد

به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد گذشته ایم ز خود تا به دیگران چه رسد فقیر را ز غنی کاهش است قسمت…

ادامه مطلب

به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد

به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد چو غنچه خنده به روی نسیم باید کرد ندا کند به زبان بریده زلف ایاز که…

ادامه مطلب

باز رنگت شکسته است امروز

باز رنگت شکسته است امروز تا کجا رنگ عشق ریخته ای

ادامه مطلب

ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی

ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی از خنده تو شور قیامت نمکچشی میدان بی قراری ما را کنار نیست دل یک سپندو عشق…

ادامه مطلب

امروز حسن خط به رخ او مسلم است

امروز حسن خط به رخ او مسلم است یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است در چشم داغ من که به ماتم نشسته است هر…

ادامه مطلب

از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت

از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت ما را بس است گوشه ابروی…

ادامه مطلب

از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند

از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند روی حرف طوطیان هر چند با آیینه است…

ادامه مطلب

یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را

یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را حمایت کرد مور از برق آفت خرمن ما را ز صرصر گر چه می پاشد…

ادامه مطلب

هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست

هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟ ز خط مگوی برات مسلمی دارم هنوز اول جوش…

ادامه مطلب