ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی در شرط ما نبود که با من تو این کنی دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا آگه نبوده‌ام…

ادامه مطلب

خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم

خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم تربیتی کن به آب لطف خسی را گفت یکی بس بود و گر دو ستانی فتنه شود،…

ادامه مطلب

ای ترک حق نعمت عاشق شناختی

ای ترک حق نعمت عاشق شناختی رفتی و ساختی ز جفا هر چه ساختی کردار من به پای سپردی و کوفتی گرد هوای خویش گرفتی…

ادامه مطلب

بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد

بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد سرخی رخسارهٔ آن ماهروی بر دو رخ من دو گل افکند زرد…

ادامه مطلب

ندهم دل به دست تو ندهم

ندهم دل به دست تو ندهم گر به تو دل دهم ز تو نرهم کوی تو جایگاه فتنه شده‌ست بر سر کوی تو قدم ننهم…

ادامه مطلب

ای جهانی ز تو به آزادی

ای جهانی ز تو به آزادی بر من از تو چراست بیدادی دل من دادی و نبود مرا از دل بیوفای تو شادی دل دهان…

ادامه مطلب