نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم گر چه دوری ز نظر نیست ز…

ادامه مطلب

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم از سر کویت سفر نوعیست…

ادامه مطلب

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی کجا روم چه کنم ره نمی برم جایی نمی کنند بتان میل عشق بازان حیف که ضایع است…

ادامه مطلب

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال…

ادامه مطلب

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا کی بصد زنجیر بتوان داشت در عالم مرا با خیال آن پری خو کرده ام ناصح…

ادامه مطلب

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند گو برو عقل از سرم با او مرا کاری نماند رفت مژگانم بسیل اشک از اطراف…

ادامه مطلب

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا سرنوشت از قلم صنع همین است مرا روی بر راه سگ کوی تو سودن صد ره بهتر از…

ادامه مطلب

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون مگر خورشید در عشقت قبایی…

ادامه مطلب

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم مقصود ذکر اوست که تکرار می کنم دارم زهر که طالب دنیاست نفرتی سلطانم از…

ادامه مطلب

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا چون شرر البته خواهد کشت این هجران مرا کاش خون دیده بنشاند غبار هستیم چند دارد گرد باد آه…

ادامه مطلب

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم چو دیده ام قامتش از بی خودی خود را…

ادامه مطلب

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز کار من از دست دل چاک گریبانست باز گل دریده پیرهن بلبل فتاده در فغان آن گل نورس…

ادامه مطلب

در دل لاله غمت آتش سودا انداخت

در دل لاله غمت آتش سودا انداخت شمع را آتش سودای تو از پا انداخت یافت از نکهت زلف تو خبر آهوی چین نافه مشک…

ادامه مطلب

چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس

چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس نه کسی پروای ما دارد نه ما پروای کس عاشقان دارند شوق گلرخان نه زاهدان گل به بلبل…

ادامه مطلب

چند ای چرخ مرا زار و زبون می سازی

چند ای چرخ مرا زار و زبون می سازی قدم از بار غم و غصه نگون می سازی بیش ازین جلوه مده در نظرم دونان…

ادامه مطلب

تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست

تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است جان برون از تن باستقبال تیرت رفت و…

ادامه مطلب

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم شکوفه…

ادامه مطلب

به دو گیسو مه روی تو نه چندان عجب است

به دو گیسو مه روی تو نه چندان عجب است عرصه جلوه خورشید میان دو شب است جان شیرین بکدامین بسپارم چه کنم دو دلم…

ادامه مطلب

برگ گل کز هر طرف آرایش دستار تست

برگ گل کز هر طرف آرایش دستار تست جسته هر جانب شرار آتش رخسار تست گر ترا حسن رخ از گلها فزاید دور نیست در…

ادامه مطلب

باغبان لطف قد آن سرو در شمشاد نیست

باغبان لطف قد آن سرو در شمشاد نیست کی نماید تربیت جایی که استعداد نیست گر خط دور لبت را بر زبان آرم مرنج نقش…

ادامه مطلب

ای لاله رخ مرو دلم از هجر خون مکن

ای لاله رخ مرو دلم از هجر خون مکن بر داغ عشق درد جدایی فزون مکن اسباب عزم راست مکن سرو من بخود قد مرا…

ادامه مطلب

ای از تو بی دلان را درمان درد حاصل

ای از تو بی دلان را درمان درد حاصل ما نیز دردمندیم از ما مباش غافل ننشست گرد راهت با ما ز سربلندی بااین روش…

ادامه مطلب

از آن رو با تو من آیینه را همتا نمی‌بینم

از آن رو با تو من آیینه را همتا نمی‌بینم که من هرگاه می‌بینم ترا خود را نمی‌بینم چو آیی سوی من در هستیم زآن…

ادامه مطلب

یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد

یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد به ازین چیست که ما را به ازین می خواهد هوس عاشقی آن بت بی…

ادامه مطلب

هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت

هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت ز من که آتشم این آب یک شرر نگذاشت درون سینه من هر چه بود آتش عشق همه…

ادامه مطلب

نه مژگانست کز خونابه دل لاله‌گون کردم

نه مژگانست کز خونابه دل لاله‌گون کردم ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم هوا…

ادامه مطلب

نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد

نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد نمی خواهم که بینم از حسد گر چشم من باشد گهی از داغ می سوزم گهی از…

ادامه مطلب

می کشد زارم ببازی هر زمان طفلی دگر

می کشد زارم ببازی هر زمان طفلی دگر کرد دل بازیچه طفلان مرا پیرانه سر اشک می ریزم چو از طفلان مرا سنگی رسد چون…

ادامه مطلب

مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح

مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح نهال محنتم را می‌دهد آب دگر ناصح بس است این سوز در من گر نصیحت نشنود…

ادامه مطلب

ما ترک دیدن رخ زیبا نمی کنیم

ما ترک دیدن رخ زیبا نمی کنیم کاری که هیچ کس نکند ما نمی کنیم تشبیه کرده ایم ببالاش سرو را عمریست سر ز شرم…

ادامه مطلب

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند دل ز چاک سینه ام آتش بر افلاک افکند خاک را بر سر توان برداشت…

ادامه مطلب

قرآن صفات جاه و جلال محمد است

قرآن صفات جاه و جلال محمد است احکام شرع شرح کمال محمد است اخبار انبیا که سراسر شنیده یک یک بیان حسن خصال محمد است…

ادامه مطلب

عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا

عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا چون بت از حالی که دارم بی خبر دارد مرا مردم چشم تو دارد فکر صد آزار دل هر…

ادامه مطلب

شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد

شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد دلم را صد چراغ از پرتو آن شمع روشن شد نزاعی در میان جان و تن انداخت…

ادامه مطلب

زهی فیض وجود از پرتو ذات تو عالم را

زهی فیض وجود از پرتو ذات تو عالم را کمال قدر تو برداشته از خاک آدم را شب معراج تعظیم تو ثابت گشته بر انجم…

ادامه مطلب

روی می‌تابد ز من گر ماه تابان گویمش

روی می‌تابد ز من گر ماه تابان گویمش می رود از پیشم از سرو خرامان گویمش می خورد خون دلم گر گویمش جان منی می…

ادامه مطلب

دلم از عشق تو رسوای جهانست امروز

دلم از عشق تو رسوای جهانست امروز غم پنهان دلم بر تو عیانست امروز روزگار من اگر گشت سیه نیست عجب آفتاب رخت از دیده…

ادامه مطلب

درد رسوایی نخواهد داشت درمان ای طبیب

درد رسوایی نخواهد داشت درمان ای طبیب خویش را رسوا مکن ما را مرنجان ای طبیب هست بهبود تو در ترک علاج درد من چون…

ادامه مطلب

داغ عشق صنم لاله عذاری دارم

داغ عشق صنم لاله عذاری دارم دل سودا زده جان فگاری دارم بر دل ای خون جگر نم مرسان بهر خدا که بدان لوح صفا…

ادامه مطلب

خاک در تو کحل بصر کرده ایم ما

خاک در تو کحل بصر کرده ایم ما وز هر که جز تو قطع نظر کرده ایم ما ما را چه باک در ره عشق…

ادامه مطلب

چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم

چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم بغمزه می رباید دل بابرو می…

ادامه مطلب

تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را

تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را چه گویم بر تو چون ظاهر کنم راز نهانم را بسوز دل ز وصلت چاره جستم ندانستم…

ادامه مطلب

بیاد خاک درش گر چه ای سرشک دویدی

بیاد خاک درش گر چه ای سرشک دویدی بهیچ وجه بگرد مراد خود نرسیدی بدیدن رخش ای دیده چند میل نمایی درین هوس بنما جز…

ادامه مطلب

به دل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم

به دل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم در آوردم درون خانه شمعی را و در بستم بلا دیدم که از…

ادامه مطلب

بر جان ما جفای نکویان ز حد گذشت

بر جان ما جفای نکویان ز حد گذشت اوقات ما میانه این قوم بد گذشت سوز و گداز شمع ز رشک جمال تست رست از…

ادامه مطلب

بِاسمک اللهم یا فتاح اَبوابُ المنا

بِاسمک اللهم یا فتاح اَبوابُ المنا یا غنی الذات یا مَن فیهِ بُرهان الغنا یا مفیض الجود یا فیاض آثار الوجود یا قدیمُ المُلک یا…

ادامه مطلب

ای لعل تو آب زندگانی

ای لعل تو آب زندگانی عشق تو حیات جاودانی گفتم که ترحمی نمایی چون حال دل مرا بدانی حال دل خویش با تو صدره گفتم…

ادامه مطلب

آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد

آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد تسکین آتش دل و سوز جگر نداد نمود رخ ولی نظری سوی من نکرد فریاد ازان نهال که…

ادامه مطلب

از آن رو دوست می‌دارم خط رخسار خوبان را

از آن رو دوست می‌دارم خط رخسار خوبان را که بهر الفت ایشان سبب دانسته‌ام آن را جفاها می‌کشیدم بندهٔ آن خط مشکینم که بر…

ادامه مطلب

هیچ‌گه بر حال من رحمی نمی‌آید ترا

هیچ‌گه بر حال من رحمی نمی‌آید ترا می‌کشی ما را مگر عاشق نمی‌باید ترا می‌شود آتش ز باد افزون چه باشد گر مدام حسن روز…

ادامه مطلب