هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا

هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا! از خیال قامتش اکنون عصا می‌بایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش…

ادامه مطلب

هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش

هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش دل برش باشد فدا آنجا که باشد دلبرش ماه من هرسو نشیند آفتاب آنجا بود چتر خورشید…

ادامه مطلب

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر…

ادامه مطلب

ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را

ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را می‌برد از جعد هر زن گوش آب و تاب را افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را…

ادامه مطلب

کتاب عشق می‌خوانم کنون فهم سبق کردم

کتاب عشق می‌خوانم کنون فهم سبق کردم به استاد خرد بی‌جا ازین مبحث نطق کردم همی‌کردم به کلک فکر تحریر جمال او به وصف نوبت…

ادامه مطلب

غلام‌جان

غلام‌جان غنچه را لعل لبت دلخون کند سرو را نخل قدت واژون کند لهجه لعل تو از خاک عدم مرده صدساله را بیرون کند آنچه…

ادامه مطلب

عارض چون ماهش از برقع نمایان می‌کند

عارض چون ماهش از برقع نمایان می‌کند عالمی را شمع رخسارش چراغان می‌کند از خیال غنچه‌اش دارم به دل جمعیتی خاطرم را یاد آن گیسو…

ادامه مطلب

زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد

زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب…

ادامه مطلب

رخش امشب چراغ خانه کیست؟!

رخش امشب چراغ خانه کیست؟! نگاهم شهپر پروانه کیست؟! حدیث کوته زلفش دراز است شب ما روز از افسانه کیست؟! زده اشکم ز شادی خیمه…

ادامه مطلب

دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ

دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ هر برگ گل گرفته مگر از هزار رنگ؟! امروز در بساط گلستان به فرش ناز خوابیده است شاهد…

ادامه مطلب

چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش

چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش یا در امید شو یا صورت دیوار باش! یا سموم هجر شو یا نکهت بزم وصال یا…

ادامه مطلب

تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع

تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع بس که شب تا روز دارد گریه…

ادامه مطلب

به یاد خنده آن لعل میگون

به یاد خنده آن لعل میگون شدم چون غنچه در این باغ دلخون سواد زلف او شد سر خط من بود سرمشق من این بخت…

ادامه مطلب

بس که آوردست نخل قامت دلدار گل

بس که آوردست نخل قامت دلدار گل سرو را هرگز شنیدی کآورد در بار گل؟! صافدل را آرزوی سیر گلشن کی بود؟! بر رخ آیینه…

ادامه مطلب

با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس

با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس ز ابروی کجش واقعه قد دو تا پرس افسانه زلفش که بسی دور و دراز است کوته…

ادامه مطلب

ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر

ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر طائر نظاره را اندر هوایت بال و پر گرچه شد محو از سرشکم نسخه‌های غم ولی گشته…

ادامه مطلب

اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ

اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ به پیش روی تو گل می‌رود ز رنگ به رنگ به صید شیردلان جهان به صیادی غزال چشم…

ادامه مطلب

ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم

ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم نوای نغمه «عشاق » دارد پرده‌سازم چو نی می‌خواستم من ناله‌ای سازم ز هجرانش خیال زلف او شد…

ادامه مطلب

هیچ در ملک جهان چون او پری‌رخسار نیست

هیچ در ملک جهان چون او پری‌رخسار نیست اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست! هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش سد…

ادامه مطلب

هر کرا دل محو آن آیینه‌رخسار شد

هر کرا دل محو آن آیینه‌رخسار شد جلوه آیینه او شوخی دیدار شد چشم مستش کرده هردم تازه کیش کافری اهرمن را زلف او تا…

ادامه مطلب

نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم

نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم که مجنون در دبستان جنون دادست تعلیمم شمارم نقد امروز از کمال فرصت فردا چو ماه نو…

ادامه مطلب

محیی‌الدین‌خان

محیی‌الدین‌خان ماه سیم‌اندام من هرچند عالی‌جاه شد پیکرم سیماب، کارم آه، رنگم کاه شد حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید دستم از…

ادامه مطلب

گر خرامد آن پری‌رو جانب گلزارها

گر خرامد آن پری‌رو جانب گلزارها شور محشر می‌شود در کوچه و بازارها هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود با پری هائل نمی‌گردد…

ادامه مطلب

غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد

غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد سیاهی پرده از ساز تغافل در بدن دارد نسیم طره پر پیچ و تاب عنبرآسایش به دست…

ادامه مطلب

شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او

شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او باشد خدنگ حادثه تیر کمان او در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال خون می‌خورد ز حسرت…

ادامه مطلب

ساقیا باده ده بهار گذشت

ساقیا باده ده بهار گذشت رونق عیش روزگار گذشت! در میخانه و سر خم را باز کن وقت انتظار گذشت! آنچه داری بریز در جامم…

ادامه مطلب

دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش

دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش نگه خورشید خرمن می‌کند از روی تابانش چسان آیم به عرض جوهر فرد دهان او که حکمت‌ها…

ادامه مطلب

خوشا روزی که از مضمون طغرل

خوشا روزی که از مضمون طغرل به عرض آید در مکنون طغرل! سمند فکر خود را زن تو مهمیز نماید جلوه در هامون طغرل سخن‌هایی…

ادامه مطلب

چاک است گویا پیراهن صبح

چاک است گویا پیراهن صبح انجم بریزد از دامن صبح شبگیر می‌کن گر می‌توانی نظاره مهر از روزن صبح مانند خور باش تا بگذرانی تیر…

ادامه مطلب

تا شنیدم از صبا افسانه‌های زلف یار

تا شنیدم از صبا افسانه‌های زلف یار سایه شمشاد را در باغ کردم اختیار نیست اندر دفتر هستی حساب دیگرم بس که می‌باشد شب هجرش…

ادامه مطلب

بیا ای باعث شور جنونم

بیا ای باعث شور جنونم که چون زلف دلاویزت نگونم! تویی آن شاهد شیرین تکلم من آن فرهاد کوه بیستونم اگرچه دورم از وصلت ولیکن…

ادامه مطلب

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست می‌زند هر لحظه دم از موج طوفان بقا شوخی…

ادامه مطلب

ای نهال قامتت نخل گلستان ارم

ای نهال قامتت نخل گلستان ارم سرو آزادت زان رو شد به آزادی علم کلک تقدیر از خط ریحان به ریحان خطت نسخ تعلیق وفا…

ادامه مطلب

ای جفاجو اندکی قلب مرا تفریح کن

ای جفاجو اندکی قلب مرا تفریح کن در مشامم از شمیم طره‌ات ترویح کن ای کمان‌ابرو به تیر غمزه افکندی مرا صید خود مگذار با…

ادامه مطلب

اگر به گوشه چشمی نظر کنی ما را

اگر به گوشه چشمی نظر کنی ما را به یک نگاه کنی صید خویش دل‌ها را! هزار عابد و زاهد همی‌شود میْ‌نوش به محفلی که…

ادامه مطلب

آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد

آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد ننگ هستی آبروی نیستی یاد آورد؟! خامه می‌لغزد ز دستش از کمال لاغری صورت ما بر قلم…

ادامه مطلب

هرکه آمد به سوی خانه ما

هرکه آمد به سوی خانه ما خواند شه‌بیت آستانه ما ساز عشاق ما نوای تو شد این بود تا ابد ترانه ما! بس که مجنون…

ادامه مطلب

هر کرا چشم تو صهبا می‌کشد

هر کرا چشم تو صهبا می‌کشد دست از دنیا و عقبی می‌کشد از غمت هرکس که افتد بر زمین مد آهش بر ثریا می‌کشد بهر…

ادامه مطلب

نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را

نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را که سازد چرخ صرف سفله شهد مهربانی را به نرد مهره غم اسپ مقصد را ز فرزین کن…

ادامه مطلب

مرا شوریست بر سر از غم دل

مرا شوریست بر سر از غم دل نمی‌دانم کنون بیش و کم دل ترشح می‌کند از دیده من دمادم اشک خونین از یم دل یکی…

ادامه مطلب

گر قضا با من نویسد محنت ایام را

گر قضا با من نویسد محنت ایام را التیام زخم سازم پنجه ضرغام را در بیابانی که مرغ وحشت ما پر زند خون بسمل دانه…

ادامه مطلب

عرض حاجت می‌کند دل خسرو ناز تو را،

عرض حاجت می‌کند دل خسرو ناز تو را، نیست قانون محبت پرده ساز تو را! چون کبوتر بسمل شوق تپیدن می‌شود از قضا هرکس که…

ادامه مطلب

شوخ شهرآشوب من گر بی‌حجاب آید برون

شوخ شهرآشوب من گر بی‌حجاب آید برون با تماشای جمالش آفتاب آید برون! از می وصلش رقیبان جمله یکسر کامیاب سوی عاشق آن جفاجو با…

ادامه مطلب

زیر بار عشق تو قدم دو تا خواهد شدن

زیر بار عشق تو قدم دو تا خواهد شدن یاد نخل قامتت آن دم عصا خواهد شدن وامکن لعل لب خود شور در عالم مریز…

ادامه مطلب

رحیم‌جان

رحیم‌جان رنگ و بوی باغ حسنت در چمن شور افکند از دهان غنچه لعلت خنده را دور افکند حلقه زلف تو را رضوان اگر بیند…

ادامه مطلب

خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست

خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست گرد ما را از ضعیفی خانه بر دوش هواست سایه از افتادگی خورشید دارد در بغل دستگاه…

ادامه مطلب

جز عشق به عالم همه اوهام خیال است

جز عشق به عالم همه اوهام خیال است با مرغ هوس سایه عنقا پر و بال است تعلیم جنون گیر ز استاد محبت هر حرف…

ادامه مطلب

تا زلف تو در خرمن گل غالیه‌بیز است

تا زلف تو در خرمن گل غالیه‌بیز است در دور قمر بین که قران مشتری‌ریز است ترسم که به دل رخنه زند مردم چشمت ورنه…

ادامه مطلب

بود آن روز که چشمم به رخت باز شود

بود آن روز که چشمم به رخت باز شود زنگ غم‌های دلم آیینه‌پرداز شود؟! قدحی از می میخانه چشمت نوشم پرده شرم به مضراب جنون…

ادامه مطلب

بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار

بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار جامه‌ای همچون پر طوطی به بر دارد بهار دم به دم آیینه‌سان در عشرت‌آباد چمن شاهد…

ادامه مطلب