غزلیات طغرل احراری
هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا
هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا! از خیال قامتش اکنون عصا میبایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش…
هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش
هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش دل برش باشد فدا آنجا که باشد دلبرش ماه من هرسو نشیند آفتاب آنجا بود چتر خورشید…
ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما
ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر…
ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را
ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را میبرد از جعد هر زن گوش آب و تاب را افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را…
کتاب عشق میخوانم کنون فهم سبق کردم
کتاب عشق میخوانم کنون فهم سبق کردم به استاد خرد بیجا ازین مبحث نطق کردم همیکردم به کلک فکر تحریر جمال او به وصف نوبت…
غلامجان
غلامجان غنچه را لعل لبت دلخون کند سرو را نخل قدت واژون کند لهجه لعل تو از خاک عدم مرده صدساله را بیرون کند آنچه…
عارض چون ماهش از برقع نمایان میکند
عارض چون ماهش از برقع نمایان میکند عالمی را شمع رخسارش چراغان میکند از خیال غنچهاش دارم به دل جمعیتی خاطرم را یاد آن گیسو…
زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد
زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب…
رخش امشب چراغ خانه کیست؟!
رخش امشب چراغ خانه کیست؟! نگاهم شهپر پروانه کیست؟! حدیث کوته زلفش دراز است شب ما روز از افسانه کیست؟! زده اشکم ز شادی خیمه…
دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ
دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ هر برگ گل گرفته مگر از هزار رنگ؟! امروز در بساط گلستان به فرش ناز خوابیده است شاهد…
چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش
چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش یا در امید شو یا صورت دیوار باش! یا سموم هجر شو یا نکهت بزم وصال یا…
تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع
تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع بس که شب تا روز دارد گریه…
به یاد خنده آن لعل میگون
به یاد خنده آن لعل میگون شدم چون غنچه در این باغ دلخون سواد زلف او شد سر خط من بود سرمشق من این بخت…
بس که آوردست نخل قامت دلدار گل
بس که آوردست نخل قامت دلدار گل سرو را هرگز شنیدی کآورد در بار گل؟! صافدل را آرزوی سیر گلشن کی بود؟! بر رخ آیینه…
با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس
با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس ز ابروی کجش واقعه قد دو تا پرس افسانه زلفش که بسی دور و دراز است کوته…
ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر
ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر طائر نظاره را اندر هوایت بال و پر گرچه شد محو از سرشکم نسخههای غم ولی گشته…
اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ
اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ به پیش روی تو گل میرود ز رنگ به رنگ به صید شیردلان جهان به صیادی غزال چشم…
ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم
ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم نوای نغمه «عشاق » دارد پردهسازم چو نی میخواستم من نالهای سازم ز هجرانش خیال زلف او شد…
هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست
هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست! هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش سد…
هر کرا دل محو آن آیینهرخسار شد
هر کرا دل محو آن آیینهرخسار شد جلوه آیینه او شوخی دیدار شد چشم مستش کرده هردم تازه کیش کافری اهرمن را زلف او تا…
نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم
نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم که مجنون در دبستان جنون دادست تعلیمم شمارم نقد امروز از کمال فرصت فردا چو ماه نو…
محییالدینخان
محییالدینخان ماه سیماندام من هرچند عالیجاه شد پیکرم سیماب، کارم آه، رنگم کاه شد حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید دستم از…
گر خرامد آن پریرو جانب گلزارها
گر خرامد آن پریرو جانب گلزارها شور محشر میشود در کوچه و بازارها هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود با پری هائل نمیگردد…
غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد
غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد سیاهی پرده از ساز تغافل در بدن دارد نسیم طره پر پیچ و تاب عنبرآسایش به دست…
شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او
شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او باشد خدنگ حادثه تیر کمان او در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال خون میخورد ز حسرت…
ساقیا باده ده بهار گذشت
ساقیا باده ده بهار گذشت رونق عیش روزگار گذشت! در میخانه و سر خم را باز کن وقت انتظار گذشت! آنچه داری بریز در جامم…
دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش
دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش نگه خورشید خرمن میکند از روی تابانش چسان آیم به عرض جوهر فرد دهان او که حکمتها…
خوشا روزی که از مضمون طغرل
خوشا روزی که از مضمون طغرل به عرض آید در مکنون طغرل! سمند فکر خود را زن تو مهمیز نماید جلوه در هامون طغرل سخنهایی…
چاک است گویا پیراهن صبح
چاک است گویا پیراهن صبح انجم بریزد از دامن صبح شبگیر میکن گر میتوانی نظاره مهر از روزن صبح مانند خور باش تا بگذرانی تیر…
تا شنیدم از صبا افسانههای زلف یار
تا شنیدم از صبا افسانههای زلف یار سایه شمشاد را در باغ کردم اختیار نیست اندر دفتر هستی حساب دیگرم بس که میباشد شب هجرش…
بیا ای باعث شور جنونم
بیا ای باعث شور جنونم که چون زلف دلاویزت نگونم! تویی آن شاهد شیرین تکلم من آن فرهاد کوه بیستونم اگرچه دورم از وصلت ولیکن…
بس که بیرنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست
بس که بیرنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست میزند هر لحظه دم از موج طوفان بقا شوخی…
ای نهال قامتت نخل گلستان ارم
ای نهال قامتت نخل گلستان ارم سرو آزادت زان رو شد به آزادی علم کلک تقدیر از خط ریحان به ریحان خطت نسخ تعلیق وفا…
ای جفاجو اندکی قلب مرا تفریح کن
ای جفاجو اندکی قلب مرا تفریح کن در مشامم از شمیم طرهات ترویح کن ای کمانابرو به تیر غمزه افکندی مرا صید خود مگذار با…
اگر به گوشه چشمی نظر کنی ما را
اگر به گوشه چشمی نظر کنی ما را به یک نگاه کنی صید خویش دلها را! هزار عابد و زاهد همیشود میْنوش به محفلی که…
آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد
آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد ننگ هستی آبروی نیستی یاد آورد؟! خامه میلغزد ز دستش از کمال لاغری صورت ما بر قلم…
هرکه آمد به سوی خانه ما
هرکه آمد به سوی خانه ما خواند شهبیت آستانه ما ساز عشاق ما نوای تو شد این بود تا ابد ترانه ما! بس که مجنون…
هر کرا چشم تو صهبا میکشد
هر کرا چشم تو صهبا میکشد دست از دنیا و عقبی میکشد از غمت هرکس که افتد بر زمین مد آهش بر ثریا میکشد بهر…
نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را
نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را که سازد چرخ صرف سفله شهد مهربانی را به نرد مهره غم اسپ مقصد را ز فرزین کن…
مرا شوریست بر سر از غم دل
مرا شوریست بر سر از غم دل نمیدانم کنون بیش و کم دل ترشح میکند از دیده من دمادم اشک خونین از یم دل یکی…
گر قضا با من نویسد محنت ایام را
گر قضا با من نویسد محنت ایام را التیام زخم سازم پنجه ضرغام را در بیابانی که مرغ وحشت ما پر زند خون بسمل دانه…
عرض حاجت میکند دل خسرو ناز تو را،
عرض حاجت میکند دل خسرو ناز تو را، نیست قانون محبت پرده ساز تو را! چون کبوتر بسمل شوق تپیدن میشود از قضا هرکس که…
شوخ شهرآشوب من گر بیحجاب آید برون
شوخ شهرآشوب من گر بیحجاب آید برون با تماشای جمالش آفتاب آید برون! از می وصلش رقیبان جمله یکسر کامیاب سوی عاشق آن جفاجو با…
زیر بار عشق تو قدم دو تا خواهد شدن
زیر بار عشق تو قدم دو تا خواهد شدن یاد نخل قامتت آن دم عصا خواهد شدن وامکن لعل لب خود شور در عالم مریز…
رحیمجان
رحیمجان رنگ و بوی باغ حسنت در چمن شور افکند از دهان غنچه لعلت خنده را دور افکند حلقه زلف تو را رضوان اگر بیند…
خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست
خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست گرد ما را از ضعیفی خانه بر دوش هواست سایه از افتادگی خورشید دارد در بغل دستگاه…
جز عشق به عالم همه اوهام خیال است
جز عشق به عالم همه اوهام خیال است با مرغ هوس سایه عنقا پر و بال است تعلیم جنون گیر ز استاد محبت هر حرف…
تا زلف تو در خرمن گل غالیهبیز است
تا زلف تو در خرمن گل غالیهبیز است در دور قمر بین که قران مشتریریز است ترسم که به دل رخنه زند مردم چشمت ورنه…
بود آن روز که چشمم به رخت باز شود
بود آن روز که چشمم به رخت باز شود زنگ غمهای دلم آیینهپرداز شود؟! قدحی از می میخانه چشمت نوشم پرده شرم به مضراب جنون…
بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار
بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار جامهای همچون پر طوطی به بر دارد بهار دم به دم آیینهسان در عشرتآباد چمن شاهد…