آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من

آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من می کند از جای خم را باده پر زور من خاکیان بی بصیرت را نمی…

ادامه مطلب

شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود

شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست بلبل گستاخ…

ادامه مطلب

ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش

ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش ازشیر ماهتاب بریدم کتان خویش گر بیخبر روم ز جهان جای طعن نیست یک کس نیافتم که بپرسم نشان خویش…

ادامه مطلب

شاخ چون دست کریمان شد زرافشان از خزان

شاخ چون دست کریمان شد زرافشان از خزان در زر خالص زمین گردید پنهان از خزان در درختان همچو نخل طور آتش در گرفت جامه…

ادامه مطلب

آزاده چون مسیح بر افلاک می رود

آزاده چون مسیح بر افلاک می رود این منزل از کسی است که چالاک می رود بیدرد را چو مار گزد سایه کمند عاشق به…

ادامه مطلب

سینه ام از درد و داغ عشق روشن می شود

سینه ام از درد و داغ عشق روشن می شود آنچه زنگ دیگران، آیینه من می شود کی حذر از انجم و افلاک دارد مرد…

ادامه مطلب

از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم

از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم رشته باران بود شیرازه جمعیتم نیست جز مهر خموشی حلقه ای بر در مرا می خورد بر یکدیگر…

ادامه مطلب

سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب

سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب این شرر چون دیده ماهی بود روشن در آب نیست امید رهایی زین سپهر آبگون حلقه…

ادامه مطلب

از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را

از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را سنگ طفلان می شود سنگ نشان دیوانه را چون سیاوش سالم از دریای آتش بگذرد مرکب نی…

ادامه مطلب

سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت

سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت گر شبی خواهی شدن مهمان ما وقت است وقت می رود خط تنگ سازد جا بر…

ادامه مطلب

از ناله نی راز دل عشق شنیدیم

از ناله نی راز دل عشق شنیدیم زین کوچه به سر منزل مقصود رسیدیم راهی به سر آن مه شبگرد نبردیم چندان که چو خورشید…

ادامه مطلب

سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد

سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد کف دریا زطوفان مانع دریا نمی گردد زشوق پای بوس بحر در سر آتشی دارم که سیل من…

ادامه مطلب

از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند

از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟ روح قدسی در تن خاکی چسان خامش شود؟…

ادامه مطلب

سرو من طرح نو انداخته ای یعنی چه؟

سرو من طرح نو انداخته ای یعنی چه؟ جامه را فاخته ای ساخته ای یعنی چه؟ تو که از شرم به مشاطه نمی پردازی یک…

ادامه مطلب

از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد

از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد زین آبله پا خارمغیلان گله دارد بر در یتیم است صدف دامن مادر یوسف عبث از تنگی زندان…

ادامه مطلب

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن گر توانی آشنایی با نگاه خود مکن رنگ بر رخساره عصمت مبادا بشکند دستبازی با سر زلف…

ادامه مطلب

از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد

از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد موج لطافت از سر دیوار بگذرد تا حشر جای سبزه برآید ز بان شکر بر هر…

ادامه مطلب

سررشته مهر از می بیباک بریدیم

سررشته مهر از می بیباک بریدیم بی دردسر از سلسله تاک بریدیم چون طفل یتیمی که ببرند ز شیرش از دختر رز این دل غمناک…

ادامه مطلب

از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است

از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است دست نگار کرده، رخ می کشیده ای است باغ از شکوفه، لیلی چادر گرفته ای از لاله…

ادامه مطلب

سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟

سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟ که این خشت از سرخم باده منصور بردارد اگر برق تجلی گوشه ابرو نجنباند که از…

ادامه مطلب

از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را

از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را دیده یعقوب می خواهد نسیم پیرهن نیست هر نادیده لایق…

ادامه مطلب

سر بر فلک ز همت والا کشیده ام

سر بر فلک ز همت والا کشیده ام تسبیح را ز دست ثریا کشیده ام هرگز نشد که بر سر حرف آورم ترا من کز…

ادامه مطلب

از صحبت افسرده روانان به حذر باش

از صحبت افسرده روانان به حذر باش جویای جگر سوختگان همچو شرر باش بی درد و غم عشق، گرامی نشوددل از گرد یتیمی پی تعمیر…

ادامه مطلب

سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد

سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد نسیم ساده دل بوی گل از گلزار می گیرد تماشای رخش در پرده می کردم، ندانستم که…

ادامه مطلب

از شرم ناله ام که دل از کار می برد

از شرم ناله ام که دل از کار می برد بلبل به زیر پر سر منقار می برد هرکس که بی شراب رود برکنار کشت…

ادامه مطلب

ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد

ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد که چشم شوخ تو فرصت به آسمان ندهد حریف توسن سرکش نمی توان گردید همان به…

ادامه مطلب

از سعادت در دماغش بیضه پندار بود

از سعادت در دماغش بیضه پندار بود مغز مغرور هما را استخوان در کار بود عشق در هر دل که شمع بیقراری بر فروخت اولین…

ادامه مطلب

سبکروان ز خم آسمان برآمده اند

سبکروان ز خم آسمان برآمده اند ز راستی چو خدنگ از کمان برآمده اند چگونه قامت خود زود زود راست کنند چو سبزه از نته…

ادامه مطلب

از سر عشاق در زیر فلک سامان مخواه

از سر عشاق در زیر فلک سامان مخواه اختیار از گوی عاجز در خم چوگان مخواه از جهان بی وفا با تلخرویی صلح کن نقش…

ادامه مطلب

سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا

سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا خضر نتواند به آب زندگی راندن مرا بس که دلسردم ز تار و پود هستی چون…

ادامه مطلب

از زمین برخاستن چشم از زمین داران مدار

از زمین برخاستن چشم از زمین داران مدار راست گردیدن توقع زین گرانباران مدار حسن بیتاب است در اظهار راز عاشقان پرده پوشی چشم ازین…

ادامه مطلب

ساقی قدحی از می اسرار مرا ده

ساقی قدحی از می اسرار مرا ده یک قطره ازان قلزم زخار مرا ده هر لحظه به جامی نتوان کرد دهن تلخ گر صاف و…

ادامه مطلب

از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر

از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر کز موجه سراب بود پود و تار عمر فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب از بس…

ادامه مطلب

ساده لوحان که می از خم به مدارا نوشند

ساده لوحان که می از خم به مدارا نوشند از بخیلی به قلم آب ز دریا نوشند پیش ما تشنه لبان چند مکیدن لب خود؟…

ادامه مطلب

از دل سوخته اخگر به گریبان دارم

از دل سوخته اخگر به گریبان دارم سینه ای گرمتر از خاک شهیدان دارم ساده از نقش تمناست دل خرسندم عالمی امن تر از دیده…

ادامه مطلب

زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما

زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما رو نمی تابیم از سیلاب، دریابیم ما پرده غفلت نمی گردد بصیرت را حجاب گر چه از پوشیده…

ادامه مطلب

از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت

از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت جان این زمین سوخته از یک شراره یافت شد تازه داغ غیرت خونین دلان عشق تا لاله زین…

ادامه مطلب

زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فکرت ها

زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فکرت ها ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرت ها دل عارف غبارآلوده کثرت نمی گردد نیندازد…

ادامه مطلب

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود این مور بار دست سلیمان نمی شود بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث این دل…

ادامه مطلب

زنگ آیینه من صحبت بیدردان است

زنگ آیینه من صحبت بیدردان است نفس سوختگان مغز مرا ریحان است نعل پیران بود از قامت خم در آتش این کمانی است که چون…

ادامه مطلب

از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را

از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را می شود گاهی به برگ کاه حاجت، دیده را نیک بیش از بد حجاب راه بینایان شود زحمت…

ادامه مطلب

زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو

زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو ز آب گوهره ساحل به عمان می زند پهلو ندارد کوتهی در دلربایی زلف ازان عارض…

ادامه مطلب

از حجاب عشق محرومم ز رخساری چنین

از حجاب عشق محرومم ز رخساری چنین دست خالی می روم بیرون ز گلزاری چنین سجده می آرند خورشید و مه و انجم ترا قسمت…

ادامه مطلب

زلف کج تو سلسله جنبان آتش است

زلف کج تو سلسله جنبان آتش است هندو همیشه در پی سامان آتش است هر چشمه را به راهنمایی سپرده اند پروانه خضر چشمه حیوان…

ادامه مطلب

از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم

از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم بودم ز بت پرستان تا از خودی نرستم راهی که راهزن زد یک چند امن باشد ایمن شدم ز…

ادامه مطلب

کام از جهان دون به هوس می توان گرفت

کام از جهان دون به هوس می توان گرفت این شهد ریزه را به مگس می توان گرفت در عشق، فیض چاک گریبان غنچه را…

ادامه مطلب

از تلخی می ساغر ما باک ندارد

از تلخی می ساغر ما باک ندارد این حوصله را هیچ کف خاک ندارد گردن مکش از تیغ که این خانه تاریک راهی به جز…

ادامه مطلب

قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ

قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ که نیست در خور گفتار عشق هر کاغذ به ساده لوحی من روزگار می خندد که پیش برق حوادث…

ادامه مطلب

از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید

از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید تا ریشه ام چو رشته به آب گهر رسید از بوی پیرهن گذرد آستین فشان در مغز هر که…

ادامه مطلب

قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح

قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟ می توان اسباب مجلس را قیاس از شمع کرد آفتاب گرمرو شمعی…

ادامه مطلب