ای دل تو همیشه در وصالی

ای دل تو همیشه در وصالی حیران جمال ذوالجلالی مفتاح خزاین وجودی گنجینه گنج بی زوالی از عز و شرف ملک نیابد در خلوت خاص…

ادامه مطلب

ای پرتو جمالت حسن بتان جانی

ای پرتو جمالت حسن بتان جانی عکس رخ تو پیدا ز آئینه کیانی استار نور رویت شد ظلمت من و ما گر غیرتی نمائی او…

ادامه مطلب

آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند

آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند چون لذت شراب…

ادامه مطلب

آفتاب روی تو تابان شدست

آفتاب روی تو تابان شدست در شعاعش جان و دل حیران شدست نور مطلق گشت ذرات جهان تاکه خورشید رخت تابان شدست جان که در…

ادامه مطلب

از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض

از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض زین بیوفایی دوست را باشد جفای ما غرض داغ دلم را در غمش مرهم نباشد سودمند…

ادامه مطلب

وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا

وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور بعدالفناء قد تجدالعز…

ادامه مطلب

هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر

هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت کی…

ادامه مطلب

نهال دوستی را در بر آور

نهال دوستی را در بر آور کنار از ما مجو سرو سمن بر بده ساقی بسرمستان عشقت از آن لب باده چون شهد و شکر…

ادامه مطلب

من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم

من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم عاشق بی دل و دیوانه و رسوا بودم قطره بودم چو شدم غرقه دریا(ی) قدم قطرگی رفت…

ادامه مطلب

مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین

مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین درآینه جهان نگر او را عیان ببین خورشید حسن اوز همه ذره رونمود تابان رخش زمشرق کون و مکان…

ادامه مطلب

ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم

ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم ما در خیال زلف پریشان بیقرار آشفته خاطریم و بسودای محکمیم…

ادامه مطلب

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم امر ترا مطیع و به جان ایستاده‌ایم تا روی جان‌فروز تو بینیم هر نفس چون خاک ره ذلیل…

ادامه مطلب

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما افهام قاصرند ز کنه صفات ما از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان اسم و…

ادامه مطلب

عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی

عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی هست در گردن جان سلسله زلف کسی که اسیرست بدامش…

ادامه مطلب

شهباز لامکانم من در مکان نگنجم

شهباز لامکانم من در مکان نگنجم عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم من جان جان جانم اندر جهان نگنجم…

ادامه مطلب

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم تا حسن جان‌فزای تو با تو نموده‌ایم همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه…

ادامه مطلب

ز خورشید جمال عالم آرا

ز خورشید جمال عالم آرا جهان پر شد ز انوار تجلی جهان شیدای حسنش گشت یکسر چه حسنست و چه رویست این تعالی بخود از…

ادامه مطلب

رندیم و قمارباز بی باک

رندیم و قمارباز بی باک از جرعه جام غم طربناک از جام وصال دوست مستم مدهوش فتاده برسرخاک کردم گرو شراب و شاهد تسبیح و…

ادامه مطلب

دلم با دوست دایم در وصالست

دلم با دوست دایم در وصالست فراق از وی مرا دیگر محالست برو ای عقل رخت خویش بربند که عشق از گفت و گویت در…

ادامه مطلب

در طریقت رهروان را رهنمایی می‌کنم

در طریقت رهروان را رهنمایی می‌کنم در حقیقت عارفان را پیشوایی می‌کنم گر شدم بیگانه از جان و جهان در عشق او لیک با جانان…

ادامه مطلب

در باز شد ز میکده ناموس و نام را

در باز شد ز میکده ناموس و نام را ساقی صلای باده بگو خاص و عام را مست و خراب و بیخودم ای پیر می…

ادامه مطلب

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد در جلوه جمال تو رویت نهان شد آراست یار جلوه نام و نشان بخود ناگه فکند رخت…

ادامه مطلب

چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی

چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست کز…

ادامه مطلب

جهان عکس رخ مه پیکر ماست

جهان عکس رخ مه پیکر ماست همه ذرات ازآن رو رهبر ماست جمالش چون بخوبان گشت ظاهر ازآن سودای خوبان در سرماست گشا چشم بصیرت…

ادامه مطلب

جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها

جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها تا تابد از رخت به دلم آفتاب‌ها تا حسن جان‌فروز تو بینند عاشقان بردار یکدم از رخ خود این…

ادامه مطلب

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر عاشق…

ادامه مطلب

تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد

تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا…

ادامه مطلب

بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا

بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم چکنم صلاح…

ادامه مطلب

بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق

بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق اگر خود را نمی بازی…

ادامه مطلب

ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من

ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من در فراقت شد بگردون آه دودآلود من لذت دنیا و دین گو، هرکه می خواهد ببر غیر دیدارت…

ادامه مطلب

ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانه‌ام

ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانه‌ام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانه‌ام از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل…

ادامه مطلب

ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو

ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو چون شهره و نام نکو آمد حجاب…

ادامه مطلب

ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم

ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست…

ادامه مطلب

آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان

آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان چون روی خوبش از همه رو دیده ام عیان جان مگو نهان بجهان شد جمال…

ادامه مطلب

ازمی شوق جمال روی جانان همچو من

ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک…

ادامه مطلب

از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار

از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار آمد غریق عشق بشادی وصل یار شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال روشن نمود از پس…

ادامه مطلب

وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق

وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق در طریق عشق جانان عاشق جانباز باش گر همی خواهی که حاصل گرددت…

ادامه مطلب

هر زمان نوعی بچشم اهل حال

هر زمان نوعی بچشم اهل حال می نماید حسن روی تو جمال حسن رویت را ز مرآت جهان زاهد ار دیدی نبودی در ضلال دیده…

ادامه مطلب

نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست

نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست آفرین بررای درویشی که در فکر نکوست زلف و رویت نیست تنها آرزوی ما و بس…

ادامه مطلب

من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون

من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون مرغ دل بی تو نخواهد یکدمی مأوای کون با وجود لذت دیدار جان افروز تو عاشق بیدل…

ادامه مطلب

مرا سودای او دیوانه دارد

مرا سودای او دیوانه دارد ز فکر عقل و دین بیگانه دارد فسون چشم جادو بین که مارا میان شهر چون افسانه دارد دلم مؤمن…

ادامه مطلب

ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم

ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم جان را بعشق آن صنم ایثار کرده ایم ما ترک لذت دو جهانی بعشق دل بربوی…

ادامه مطلب

ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو

ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو ای آرزوی جان و دل از ما جدامشو بی درد عشق قیمت دل کی شود پدید دل…

ادامه مطلب

کسی کورا غم جانان نباشد

کسی کورا غم جانان نباشد همان بهتر که اورا جان نباشد ببزم وصل جانان ره کسی برد که در قید جهان و جان نباشد بعشقت…

ادامه مطلب

عاشقان را دین و مذهب شد وفاق

عاشقان را دین و مذهب شد وفاق عشق ورزی راست ناید با نفاق تا درآمد پای عشق اندر میان عاشق و معشوق دارند اتفاق عاشقان…

ادامه مطلب

شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد

شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت در عالم…

ادامه مطلب

زهی بزم و ساقی و حسن و جمال

زهی بزم و ساقی و حسن و جمال زهی مستی و ذوق و جام وصال زهی مطرب و چنگ و آواز نی زهی شورش و…

ادامه مطلب

ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی

ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی چه باشد گر بمشتاقان جمال خویش بنمایی بیکدم شور و غوغای قیامت در جهان گیرد چنین سرمست…

ادامه مطلب

راه عاشق نیست ای زاهد غلط

راه عاشق نیست ای زاهد غلط رهبر او بس بود عشق فقط عین لطف است هرچه بر ما می رود گر نماید پیش تو عین…

ادامه مطلب

دلا در عاشقی می سوز و می ساز

دلا در عاشقی می سوز و می ساز براه عشق او می باش جانباز بکوی عشق شو چون خاک ره خوار نیازی پیش گیر و…

ادامه مطلب