رباعیات فرخی یزدی
امروز محصلین ز اعلی تا پست
امروز محصلین ز اعلی تا پست دارند کل اندر کف و بیرق در دست یعنی که به قحطیزدگان رحم کنید ای ملت با عاطفه نوعپرست
از دست تو ما ساغر صهبا زدهایم
از دست تو ما ساغر صهبا زدهایم بر فرق فلک ز بیخودی پا زدهایم دنیا چو نبود جای شادی زین رو غم نیست که پشت…
یک عمر در این محیط گردیدم من
یک عمر در این محیط گردیدم من وین بوالهوسان را همه سنجیدم من فهمیدنم این بود که از این مردم در هیچ زمان هیچ نفهمیدم…
یا دوست دشمنند یا دشمن دوست
یا دوست دشمنند یا دشمن دوست از دست رها مکن چو من دامن دوست پرهیز نما ز دوستانی که ز جهل گر خوار شوی چو…
هر خانه که شادیش بجز غم نبود
هر خانه که شادیش بجز غم نبود ویرانی آن خرابه پر کم نبود نقش در و دیوار ندارد حاصل از بهر عمارتی که محکم نبود
ما طعنه زن مقام مردی نشویم
ما طعنه زن مقام مردی نشویم چون باد اسیر هرزه گردی نشویم اما نبود گناه در پیش عموم گر معتقد قدرت فردی نشویم
گر طالع خفته را سحرخیز کنیم
گر طالع خفته را سحرخیز کنیم از آب رزان آتش دل تیز کنیم یک چله نشسته گوشه میکده ای وز هر چه بغیر باده پرهیز…
عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت
عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت همسایه به ما حکمروا بود گذشت زین خانه خدا بترس ای خانه خراب کان دوره که خانه…
سردسته حزب هر چه هستند همه
سردسته حزب هر چه هستند همه سر تا سر بقدم خویش پرستند همه افرادی اگر در آن میان یافت شود از ساده دلی آلت دستند…
دولت چو بفکر خویش تشکیل شود
دولت چو بفکر خویش تشکیل شود ناچار نفوذ غیر تقلیل شود با فکر خودی اگر نگردد تشکیل بر آن نظر خارجه تحمیل شود
دردا که جهان به ما دل شاد نداد
دردا که جهان به ما دل شاد نداد جز درس غم و محن به ما یاد نداد ای داد که آسمان ز بیدادگری با اینهمه…
در ملک وجود خودنمائی غلط است
در ملک وجود خودنمائی غلط است در بندگی اظهار خدائی غلط است بیگانگی آموز که با مسلک راست با خلق زمانه آشنائی غلط است
در کشور ما که جنگ اصنافی نیست
در کشور ما که جنگ اصنافی نیست حاکم به جز از اصول اشرافی نیست این است که بر خطای یک تن ناچار صد مدرک و…
چون موجد آزادی ما قانون است
چون موجد آزادی ما قانون است ما محو نمی شویم تا قانون است محکوم زوال کی شود آن ملت در مملکتی که حکم با قانون…
تشکیل جهان ز روی بی انصافی است
تشکیل جهان ز روی بی انصافی است چون دستخوش تجمل اشرافی است یک دسته خودخواه اگر بگذارند از بهر بشر ثروت دنیا کافی است
تا بخت من و تو خوابتر از همه است
تا بخت من و تو خوابتر از همه است چشم تو و من پرآبتر از همه است هرچند ادارات خرابند ولیک عدلیه ما خرابتر از…
برخیز که تا باده گلرنگ زنیم
برخیز که تا باده گلرنگ زنیم بنشین که بشور چنگ بر چنگ زنیم چون دلشکنی کار ریاکاران است بر شیشه سالوس و ریا سنگ زنیم
با پاک دلان پاک نهادی باید
با پاک دلان پاک نهادی باید از مختلسین قطع ایادی باید یا آنکه ز ورشکستگی باید مرد یا چاره فقر اقتصادی باید
این چرخ برین که سرفرازی دارد
این چرخ برین که سرفرازی دارد بر جنس بشر دست درازی دارد با پرده دلفریب پر نقش و نگار یک لحظه دو صد هزار بازی…
ای دوده جم قیام یکباره کنید
ای دوده جم قیام یکباره کنید بیچارگی عموم را چاره کنید زنجیر اسارتی که در پای شماست خوبست بدست خویشتن پاره کنید
ای آنکه تو را گفته ما باور نیست
ای آنکه تو را گفته ما باور نیست ور هست ز جبن قدرت کیفر نیست با منطق و مدرک بشنو ناله ما گر گوش رئیسالوزرایی…