مقطعات رشید الدین وطواط
در حق ادیب صابر بن اسماعیل ترمذی
ملک شاعران بنظم و بنثر خادم صدر خود ، مرا بستود تا بدان نظم و نثر حرمت او نزد اشراف مملکت بفزود نظم و نثری،…
در حق شهاب الدین صابر بن اسمعیل ترمذی
شهاب الدین، سپهر فضل ، صابر فضایل هست ذاتت را بفرمان خرد با جان تو جستست وصلت هنر با طبع تو بستست پیمان شعار تست…
در شکر گزاری از پادشاه
احوال بنده باز نظامی گرفت نو اسباب عیش بنده قوامی گرفت نو بی صیت و نام بود وز عدل خدایگان صیتی گرفت تازه و نامی…
در مرثیۀ نصرة الدین
قطب دین ، گر برفت نصرة دین شد بشمشیر ملک را قاضی خلد الله دولة الباقی قدس الله مهجة الماضی رشیدالدین وطواط
طقع اول در حق شمس الدین
شمس الدین ای ز فیض مکرمتت شده اطراف دشت همچو ریاض تویی از روی قدر آن جوهر که ترا هست نه فلک اعراض چشم حق…
نیز در مدح معارف
نگردد رزق خلق افزون بطاعت و نه نقصان پذیرد از معاصی و لیکن طاعت و عصیان دهد بر در آن روزی که یؤخذ بالنواصی رشیدالدین…
در جواب ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
جواب کریم جمال خراسان رسید و بدان انس جان می فزاید ز هر خط او اندهی می گریزد ز هر لفظ او مشکلی می گشاید…
در حق جمال الدوله حری
جمال دولت حری ، بافضل شد اندر خاتم حری نگینه بپیش رأی او خورشید تابان بود چون پیش یاقوت آبگینه فلک با نیک خواه او…
در حق صابر بن اسمعیل ترمذی
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو ای برده نور چشم معنی ز لفظ تو وی…
در صنعت مقطع
از دل راد او رود رادی زان دل راد دارم آزادی زردی از رخ ز دودش آن دل راد ای دل راد ، داد او…
در مطایبه
هرگز آن راحتم نخواهد شد کان نگار از خمار مینالید خفته در روی و چاکری مشفق پشت او را بناز می مالید کیر اندر میان…
طقع پنجم در حق شمس الدین
اجل شمس دین ، ای بچشم عنایت شده حال آزادگان را ملاحظ نه ایام را جز شعار تو زینت نه اسلام را جز جوار تو…
نیز در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
علمت ، ای صابر بن اسمعیل روی عالم همی بیاراید رفعت قدر تو بپای شرف تارک آسمان همی ساید تویی آنکس ، که در بدایع…
در تهنیت وزارت
صدرا ، وزارت از تو جمالی گرفت نو دیوان بمنصب تو جلالی گرفت نو کار ممالک از پس نقصان بی قیاس از نوک خامهٔ تو…
در حق تاج الدیز وزیر
تاج دولت ، تویی که بر سر چرخ خاک پای شریف تو تاجست خاک تو در علو چو گردونست صدر تو در شرف چو معراجست…
در حق کمال الدین
کمال دین رسول، ای مخالفان ترا بدست قهر چنان گوشمال داده چو عود بر فضایل تو کاسدست گوهر و در بر شمایل تو فاسدست عنبر…
در صنعت مقلوب
راز تو با خدای سخت نکوست زین قبل هست کار خصم تو زار رأی عالیت را بحل و بعقل هست تأیید آسمانی یار راغ و…
در معارف
نکند با عدو مدارا سود از بر قرب دور باید بود گرچه داری بناز کژدم را بزند هر کجات یابد، زود رشیدالدین وطواط
طقع اول در حق جمال الدین
ای یگانه جمال دولت و دین دلم از هجر خویش خستستی روی آورده ای بعیش و مرا پشت بی روی خود شکستستی در میان ریاض…
نیز در معارف
خرد نزدیک دولت رفت و گفتا که : می خواهم که با من یار باشی جوابش داد دولت ، گفت : جایی که من باشم…
در حق اتسز خوارزمشاه
تویی ، شاها ، که از مهر و زکینت ولی را عید و دشمن را وعیدست بعیدت تهنیت گفتن نیارم که خود سرتاسر ایام تو…
در حق امیر مسعود
ای گرانمایه تربت میمون ای مکان امیر مسعودی تازه بادی چو خلد عدن ، که تو خوابگاه شجاعت و جودی از بقاع زمین نه ای…
در حق فخر الدین
اجل فخر دین ، ای کریم جهان ترا داد یزدان همه جاه هستی بفضل و کرم دست گیرم ، که در غم مرا کشت اندیشهٔ…
در مدح احمد بن سعد
مایهٔ حمد و سعد ، احمد سعد که همه سوی محمدت یازد هم ایادی ازو همی بالد هم معالی باو همی نازد سعی گردون بخیر…
در وصف قصر خوارزمشاه اتسز
زهی ! قصر خوارزمشاهی ، که دولت ندارد مگر سوی او رخ نهاده ز سقفش ستاره بعبرت بمانده ز وهمش زمانه بحیرت فتاده چو او…
طقع چهارم در حق شمس الدین
شمس دین ، ای خدمت درگاه تو بر همه آزادگان فرخ شده از مهمات هدی امر ترا سمع و طاعت از هدی پاسخ شده در…
هم در حق شمس الدین
ایا ثنای تو بر جملهٔ خلایق فرض کم از بزرگی تو آسمان بطول و بعرض تو شمس دینی و بر شمس آسمان گشتست نماز بردن…
در حق اتسز
خدایگانا ، سی سال شد که من بنده غلام صدر توام ، مادح جناب توام بشرق و غرب جهان ، هر کجا کشی رایت منم…
در حق تاج الدین
تاج دین ، در بسیط عالم نیست بی ثنای تو هیچ دانایی نه چو قدر تو هست گردونی نه چو جود تو هست دریایی اختران…
در حق فرید الدین
بر بدایع نظم تو ، ای فریدالدین طویله های گهر را نماند مقداری نه باغ طبع ترا هست جز ادب شجری نه شاخ لفظ ترا…
در مدح امام حمیدالدین ابوبکر بن عمر محمودی
حمیدالدین ، در انواع محامد که از مادر نظیر تو نزادست ره آزادگی خلقت نمودست در فرزانگی طبعت گشادست تویی گردون فراز دهر و در…
دربارۀ ملک اتسز
شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ در روزگار دولت تو همچو ماتمی پوشد ز هیبت تو…
طقع دوم در حق شمس الدین
بزرگوار جهان ، شمس دین ، بزرگ کریم تویی ، که هست بتو بیضهٔ هدی محروس رفیع قدر ترا آفتاب برده سبق عریض جاه تو…
هم در حق مجدالدین نجیب الملک یوسف
دیار بلخ چون مصرست خرم بمجدالدین نجیب الملک یوسف خداوندی ، مه خصمش را ز نیکی نصیبی نیست جز رنج و تأسف بزرگی را بجاه…
در حق حاسدان خویش
مرا نقصی نیابد، گر سفیهان بنقض من فراوان ژاژ خایند چو پیشانی شیر بیشه بینند سگان کاهدان در بانگ آیند رشیدالدین وطواط
در حق مجد الدین صاحب وزیر
صاحب ، ای فاضلی ، که از دانش بندهٔ تست صاحب عباد همت تست پیشوای علوم فکرت تست مقتدای رشاد همه محض محامدی و شرف…
در عشق گوید
آه ! از عشق بی کران ، کین عشق همه رنج دلست و دردسرست خبر درد من به عالم رفت ای دریغا ! که یار…
دربارۀ ادیب صابربن اسمعیل ترمذی
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف…
طقع دوم در حق جمال الدین
در هنر ، ای حمید دین رسول همچو صدر نژاد عبادی جاهت افروختست هر محفل ذکرت آراستست هر نادی مایهٔ صد هزار محمدتی در خور…
یز در حق ملک اتسز
ای شاه ، بی سفینهٔ جود تو مانده ام از چشم و دل در آتش و توفان صاعقه دیدستم از مفارقت صدر تو همانک بیند…
در حق حمیدالدین
با جمال تو ، ای حمیدالدین رونق ماه و آفتاب نماند در جهان با مکارم دستت نام و آوازهٔ سحاب نماند پیش الطاف تو ز…
در حق مجدالدین
اجل مجد دین ، در بلا و عنا ز ناله چو نالم ، ز مویه چو موی تو دانی که : در حسن رأی ملک…
در مدح پادشاه
خدایگانا ، آنی که دشمنان ترا دریده نیزه و تیر تو سینه و حدقه نجاح تو بمعالی هزار چون جراح رباح تو ببزرگی هزار چون…
در هجو ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
آن مخنث ادیبک صابر هجو کردست بی سبب ما را پرز گه کردمی دهانش ، اگر ببرد کس ببصره خرما را رشیدالدین وطواط
طقع سوم در حق شمس الدین
شمس دین ، ای ترا بهر نفسی در جان کهن سعادت نو ای زبانها بمدحت تو روان وی روانها بطاعت تو گرو بر گذشته موافق…
رحق امیر زنگی حبش
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست روز اعدا بسیاهی چو رخ…
در حق حمید الدین
مجلس سامی حمید الدین که همه جز بمهر نگراید بخصال حمید خویش همی رونق محمدت بیفزاید شرع را زیور شمایل او گوش و گردن همی…
در حق ضیاء الدین عراق وزیر
ایا خوب سیرت وزیری ، که ملک ندیدست مانندهٔ تو وزیر عراقی بنام و بود با سخات خراج عراق و خراسان حقیر مطیع مثالت وضیع…
در مدح تاج الدوله
ای گشته کار خلق مفوض برای تو اقبال آفریده شده از برای تو ماوی گه اکابر عالم بکوی تو منزلگه افاضل گیتی سرای تو بهرامشاه…
ر حق شهاب الدین صابر بن اسمعیل ترمذی
شهاب الدین، سپهر فضل ، صابر فضایل هست ذاتت را بفرمان خرد با جان تو جستست وصلت هنر با طبع تو بستست پیمان شعار تست…